
در شب حملات پاریس. کریستل نیز مانند سایر نقاط کشور در شوک به سر می برد. صبح روز بعد، او به سرعت با گروهی از قربانیان ارتباط برقرار می کند و زمانی که ایده ایجاد یک گروه حمایتی برای بازماندگان مطرح می شود، کریستل در زنده کردن آن نقش اساسی دارد. با این حال، مشخص میشود که ارتباط او با این تراژدی آنطور که به نظر میرسد نیست و تهدید میکند تا شبکه عمیقتری از دروغها را باز کند.


ریانون هرگز شکایت نمی کند، با ذخایری از آرامش و شوخ طبعی در همه حال لبخند می زند. اما پشت این نقاب یک قدرت وحشی نهفته نهفته است، و یک راز طولانی مدفون که ریانون آرزو می کند کاش می توانست آن را فراموش کند. هنگامی که یک برخورد تصادفی با یک غریبه منجر به یک عمل خشونتآمیز تکاندهنده میشود، نقاب ریانون به طور کامل از بین میرود و او مجبور میشود با سمت تاریکتری که مدتها پنهان نگه داشته است، مقابله کند.