

کلماتی هستن که وایولت در میدان جنگ شنیده و نمیتونه اونارو فراموش کنه. این کلمات توسط شخصی که برای اون عزیز بوده به اون گفته شده، شخصی که بیشتر از همه دوسش داشته و اون هنوز معنی این کلمات رو نمیدونه. در یک زمان مشخص ، در قاره تلسیس. یک جنگ بزرگ که قاره رو به دو قسمت شمالی و جنوبی تبدیل کرده بود ، بعد از چهار سال به پایان رسید، و مردم به نسل جدید خوش آمد گفتن. وایولت اورگاردن، دختر جوانی که به اسم "سلاح" شناخته میشه، میدان جنگ رو ترک کرده تا زندگی جدیدی رو در خدمات پستی "سی اچ" شروع کنه. در اونجا، اون تحت تاثیر "عروسک های خاطرات اوتوماتیک" قرار میگیره، عروسک هایی که افکار مردم رو در خود نگه میدارن و اونارو به کلمات تبدیل میکنن. وایولت کار خودشو به عنوان یک "عروسک خاطرات اوتوماتیک" شروع میکنه، و با احساسات انسان ها مختلف و شکل های گوناگون عشق روبرو میشه و اون تمام این مدت به دنبال معنی اون کلمات میگرده.

پس از رخدادهای انتقامجویان: عصر اولتران، ثور بدون چکش خود میولنیر در دنیای دیگر زندانی شده است و در آنجا باید به منظور بازگشت به موقع به آسگارد و جلوگیری از رویداد محتمل الوقوع راگناروک (نبرد پایانی و فرجام کار جهان در اساطیر اسکاندیناوی)، توسط شخصیت بد ذات هلا در یک مبارزه به سبک گلادیاتورها در مقابل دوست قدیمیاش هالک قرار گیرد...

پنج دانش آموز پزشکی به این امید که بینشی به درون رمز و راز آنچه بدست بیاورند که در پشت محدودهی زندگی قرار دارد ، آزمایشی خطرناک و جسورانه را آغاز میکنند. با متوقف کردن قلبهای خود برای مدت کوتاهی ، هر کدام سبب تجربهی نزدیک به مرگ میشود. همانطور که تحقیقات خطرناک و خطرناک تر میشود ، آنها مجبور میشوند که با اشتباهات گذشتهی خود رو به رو شوند و در همین حین نیز باید با عواقب ماورالطبیعی ورود غیر مجاز به سمت دیگر مقابله کنند و…

شش نینجای جوان وظیفه دفاع از خانه های خود واقع در جزیره به نام Ninjago را بر عهده دارند. به هنگام شب آنها جنگجویان با استعدادی می باشند که از مهارت ها خود استفاده کرده و توسط وسایل نقلیه خود با هیولاها و خائنان مبارزه می کنند. در طول روز آنها نوجوانانی هستند که در مقابل دشمنان خود قرار گرفته اند...