
«ژان لوک گدار» (گدار)، فیلم ساز یاغی سابق، خود را در یک درمانگاه پاریسی بستری کرده و با آن که بیماری ای هم ندارد، حاضر نیست آن جا را ترک کند. «کارمن» (دتمرس)، خواهر زاده اش، به سراغش می آید و درخواست می کند آپارتمان خالی اش را در اختیار او و تعدادی از دوستانش – که ظاهرا خیال دارند برای یک آدم پولدار فیلمی آزمایشی بگیرند – بگذارد.

"لوکاس" زبان کامپیوتری جدید خلق می کند و در همین حین متوجه می شود به بیماری مرگباری مبتلا شده که موجب از دست دادن حافظه اش می شود.پس از مدت کوتاهی او با "بلانچه" که در نمایشی عجیب به عنوان واسط اجرای برنامه می کند آشنا می شود."لوکاس" در حال مرگ با او به خانه ای کنار دریا می رود و چند روز را با او می گذراند...