

داستان دربارهي زنی به نام "اِلنا مایکلز" است. او تنها زن گرگینه در دنیاست که سالها از تبدیل شدن او گذشته. اکنون بعنوان یک روزنامهنگار در نشریه تورنتو مشغول به کار است و تلاش میکند این راز خود رو پنهان نگه دارد. اگرچه بعد از اینکه سر و کلهی چند نفر در مخفیگاه گرگینهها پیدا میشود, مجبور میشود با گذشتهی خود روبرو بشود. این سریال بر اساس سری کتابهای "دنیای دیگر" (Otherworld) نوشتهي "کِلی آرمِسترانگ" است.


در کنار کارخانه ی فولاد شهر پنسيلوانيا ، جسد تكه پاره ي يك دختر نوجوان پيدا شد وقتی آنها بدنبال شكار هيولايي كه اينكارو كرده، بودن ، شايعات زيادی بر سر زبان ها افتاد اما بيشتر اهالی به خانواده ي ثروتمند كولي قبيله ي "گادفري" كه به تازگي به اونجا اومده بودن مشکوک شدن، در دنياي پيچيده ي بیشه ی شوکران ، هركسي يك راز تاريك رو مخفي ميكنه...


داستان سه همخونه و هم اتاقی؛ « ایدین - خون آشام » ، « جاش - گرگنما » ، و « سالی - روح » رو روایت میکنه که میخوان با مشکلات خود، و با نفرین و یا تقدیری که دچارشون شدن مبارزه کنن و یک انسان معمولی بشن. درهمین زمان؛ رئیس انجمن خون آشام ها شخصی به نام "مادر" که در دو سه قرن پیش حضور داشت، دوباره به شهر برمیگرده و میخواد کنترل شهر رو به دست بگیره. در همون قرون های پیش؛ دختر "مادر" که اسمش "سورن" هست علاقه شدیدی به "ایدین" داره که دوباره بعد از گذشت قرن ها این علاقه شعله ور میشه و یکی از شخصیت های اون قرن؛ که "سورن" با اون فرد به شوهرش؛ یعنی "ایدین" خیانت کرد کسی نیست به اسم "هنری" ... که این شخصیت دوباره به سریال برمیگرده. اوج داستان رو زمانی میشه دونست که سه شخصیت اصلی سریال، به عنوان راوی در بعضی از قسمت ها صحبت میکنن و میلشون به سمت خوبی و بدی رو بازگو میکنن. و همینطور برای مبارزه با اون میل درونیشون حاضرن همه کاری بکنن. و بیشتر اوقات مثل همه ی ما؛ میل بدی و اون غریزه پیروز از میدون بیرون میاد. که هیجان اصلی سریال به همینجا برمیگرده که نمیشه حدس زد چه اتفاقی قراره بیافته.

لورانس تالبوت که پس از وقایع دوران کودکیش و مرگ مادرش، مدت زیادی از خانواده و سرزمین مادری خود دور بوده پس از دریافت خبر ناپدید شدن برادرش به خانه بازمی گردد تا در جستوجوی برادرش کمک کند. اما در همین حین متوجه می شود که دهکده در خطر است و هر شب هنگامیکه ماه کامل می شود موجودی درنده مردم را به قتل می رساند…