
یک تصادف وحشتناک قبل از وقوع در بزرگراه به «کیمبرلی» الهام می شود، و او بزرگراه را می بندد و جان چند نفر را از این حادثه نجات می دهد. اما مدتی بعد افراد نجات یافته بصورت مرموزی یکی یکی می میرند، و حالا کیمبرلی باید قبل از اینکه نوبت خودش فرا برسد، جلوی این ماجرا را بگیرد.

آرتور و دو فرزندش کتی و بابی مالک یک خانه شیشه ای می شوند که برای آنها به ارث گذاشته شده است . این خانه دو ویژگی دارد : گروهی ارواح خبیثه در آنجا محبوس شده اند و هر کسی را که در سر راهشان باشد نابود می کنند و توسط عینکهای خاصی قابل رویت هستند . همچنین این خانه دارای گنجی پنهان است که تنها به کمک آن ارواح می توان به آن دست یافت . زمانیکه این خانواده بهمراه پرستار بابی و یک وکیل وارد خانه می شوند و کار انتقال مدارک به پایان می رسد درهای خانه به روی آنها قفل شده و ارواح درون خانه آزاد می شوند . مسئول این کار فردی به اسم دنیس است که یک شکارچی ارواح بوده و با کمک همکارش کالینا می کوشد تا گنج موجود در خانه را بدست آورد...

داستان در مورد افسری است که در جنگهای داخلی آمریکا از روی بزدلی خودش را قاطی مرده ها میکند ولی با این کار فرصتی به دست می آورد که فرمانده گروه مقابل را دستگیر کند، اما علاوه بر قدردانی از او، فرمانده اش او را به یک پاسگاه دور افتاده میفرستد. یک شب مردی به این پاسگاه وارد می شود که...

ست گكو (جرج كلوني) و برادر كوچكترش (كوئنتين تارانتينو) پس از اينكه سرقت مسلحانه خونيني را در تگزاس انجام مي دهند، تصميمي دارند از مرز گريخته و وارد مكزيك شوند. آنها يك كشيش و دو فرزندش را گروگان مي گيرند تا آنها را از مرز عبور دهند. آنها غروب آن روز و پس از عبور از مرز به يك كلوب مي رسند كه افراد مشكوكي در آنجا هستند. آنها تصميم مي گيرند شب را در آنجا سپري كنند اما پس از مدتي پي مي برند كه صاحبان آنجا عده اي خون آشام هستند و اکنون براي نجات جانشان بايستي با آنها مقابله كنند.