
در دهه ۱۹۵۰، هلبوی و یک مامور تازه کار از سازمان تحقیقات و دفاع پارانرمال (بی.پی.آر.دی) به منطقه کوهستانی آپالاچیها اعزام میشوند. در این ماموریت، آنها با یک جامعه دورافتاده مواجه میشوند که تحت سیطره جادوگران قرار دارد و توسط یک شیطان محلی شوم به نام "مرد خمیده" اداره میشود.

سیتا نوجوانی بود که شاهد مرگ والدینش بر اثر یک بمبگذاری انتحاری به نام دین شد. او پس از آن زندگی خود را وقف پیدا کردن شرورترین فرد کرد و تصمیم گرفت که وقتی آن فرد بمیرد، خودش را نیز با او دفن کند تا ثابت کند عذابی که دین برای قبر وعده میدهد وجود ندارد و بنابراین دین حقیقت ندارد. اما عواقب وخیمی برای کسانی که باور ندارند در انتظار است.

کاترین وینتر متخصص توجیه علمی پدیده های غیر طبیعی و ناشناخته و استاد دانشگاه است که قبلاً یک مبلغ متعصب مسیحی بوده اما پس از از کشته شدن همسر و فرزندش ایمان خود را نسبت به دین از دست داده و زندگی اش را صرف مبارزه با خرافات مذهبی کرده است . در ادامه مردی به اسم داگ که در یک شهر کوچک معلم مدرسه است به کارتین اطلاع می دهد که آب رودخانه ای که از کنار شهرشان می گذرد بتازگی به رنگ قرمز درآمده و ...

“سوزان استیونسون” (اورسلا آندرس) به همراه برادرش “آرتور” (آنتونیا مارسینا) به گینه نو میروند تا شوهر “سوزان” راکه طی یک تحقیق علمی در جنگل ناپدید شده را پیدا کنند.”ادوارد فاستر”(استیسی کیچ) که همکار و دوست شوهر “سوزان” بوده به عنوان راهنما آنها را در آن جنگلهای مرموز همراهی میکند…