
دنیل فارل پدری می باشد که همسرش فوت کرده و عزادار است. او همچنین باید برای پسر نوجوانش تایلر، هم پدر باشد هم مادر. رابطه پدر و پسری بین آنها بسیار خوب است و تایلر قرار است از پدرش یاد بگیرد چگونه با دختری که دوستش دارد سر قرار برود. در حالی که دنیل مشغول آموزش به پسرش است، متوجه می شود که خودش هم نیاز به یک معشوقه دارد و...

ولنتاین نزدیک است و تمامی اهالی ماداگاسکار سعی در دلربایی از معشوقه خود دارند. در این میان الکس که در سال های پیش ولنتاین را در جایی غیر از سرزمین مادری اش گذارنده، اجرای این مراسم برایش مشکل به نظر می رسد. در این میان ماجراهایی هم برای الکس و هم برای اهالی دیگر ماداگاسکار به وجود می آید که دیدنی می باشد...

ارنی و خواهر کوچکش جولیا به همراه بهترین دوستشان مکس هنگامی که در حال بازی کردن در کارگاه پدرشان بودند، به طور کاملا تصادفی ماشین زمانی که پدرشان ساخته بود را فعال می کنند و پس از چند ثانیه خود را در میلیون ها سال قبل می یابند. در همین حین هنگامی که آنها از ترس جانشان به مکان های مختلف فرار می کنند، یک دایناسور مادر به نام تیرا آنها را به فرزندی قبول می کند و...