
«جان دوليتل» در خردسالي (اسميت) قادر است با حيوانات صحبت کند اما پدرش مخالف اين کار است و «جان» استعداد يگانه اش را به فراموشي مي سپارد. سال ها مي گذرد و «جان» (مورفي) پزشک موفقي مي شود. او روزي سگي را زير مي گيرد و ناگهان استعدادش را باز مي يابد و چندي بعد حيوان را نجات مي دهد و به خانه مي برد. شهرت او همه جا مي پيچد و گروهي از حيوانات بيمار جلو خانه اش صف مي کشند.

وقتی یک افسر پلیس و سگ وفادارش در حین انجام وظیفه زخمی میشوند، یک جراحی دیوانهوار اما نجاتبخش آنها را به هم پیوند میدهد و داگ من متولد میشود. اکنون در حالی که داگ من تلاش میکند تا با هویت جدیدش کنار آمده و رئیس خود را تحت تاثیر قرار دهد، باید نقشههای شیطانی گربهای شرور به نام پیتی را نیز متوقف کند و…