
واشينگتن د.ک. خبرنگاري به نام «ريچل آرمسترانگ» (بکينسيل) باعث افشاي هويت يکي از مأموران سيا (فارميگا) مي شود. اما او با پشتيباني سردبيرش (بست) از اعلام نام منبع خود امتناع مي کند و همين خشم داديار ويژه ي فدرال (ديلن) را برمي انگيزد. خيلي زود نيز «ريچل» به زندان فرستاده مي شود تا بهاي کاري را که مي کند دريابد.

نیتن یک وکیل با سابقه درخشان اهل نیویورک می باشد که در حرفه اش بسیار موفق است اما در خصوصی اش از زمانی که همسرش را طلاق داده دچار مشکلات بسیاری شده است. تا اینکه با دکتری آشنا میشود که خود را "پیامبر" معرفی میکند و میگوید هرگاه افراد خاصی در حال مرگ باشند، او متوجه میشود...

صاحب يک رستوران به نام «سيلويا» (ترون) به شدت از زندگي خود ناراضي است و اوقاتش را اغلب به سيگار کشيدن با مردان مي گذراند؛ زني امريکايي به نام «جينا» (بيسينگر) به شوهرش (کالن) بي وفايي روا مي دارد و با مردي مکزيکي به نام «نيک» (د آلمئيدا) معاشرت مي کند؛ دختر «جينا»، «ماريانا» (لارنس) در هم ريخته است، به خصوص از زماني که با پسر «نيک»، «سانتياگو» (پادرو) آشنا شده است؛ دختري به نام «ماريا» (ايا) هم راه دوستي خانوادگي (ياسپيک) از مکزيک به امريکا مي رود تا مادرگم شده اش را پيدا کند.