

داستان سه همخونه و هم اتاقی؛ « ایدین - خون آشام » ، « جاش - گرگنما » ، و « سالی - روح » رو روایت میکنه که میخوان با مشکلات خود، و با نفرین و یا تقدیری که دچارشون شدن مبارزه کنن و یک انسان معمولی بشن. درهمین زمان؛ رئیس انجمن خون آشام ها شخصی به نام "مادر" که در دو سه قرن پیش حضور داشت، دوباره به شهر برمیگرده و میخواد کنترل شهر رو به دست بگیره. در همون قرون های پیش؛ دختر "مادر" که اسمش "سورن" هست علاقه شدیدی به "ایدین" داره که دوباره بعد از گذشت قرن ها این علاقه شعله ور میشه و یکی از شخصیت های اون قرن؛ که "سورن" با اون فرد به شوهرش؛ یعنی "ایدین" خیانت کرد کسی نیست به اسم "هنری" ... که این شخصیت دوباره به سریال برمیگرده. اوج داستان رو زمانی میشه دونست که سه شخصیت اصلی سریال، به عنوان راوی در بعضی از قسمت ها صحبت میکنن و میلشون به سمت خوبی و بدی رو بازگو میکنن. و همینطور برای مبارزه با اون میل درونیشون حاضرن همه کاری بکنن. و بیشتر اوقات مثل همه ی ما؛ میل بدی و اون غریزه پیروز از میدون بیرون میاد. که هیجان اصلی سریال به همینجا برمیگرده که نمیشه حدس زد چه اتفاقی قراره بیافته.

”از تنهایی نترس” بازسازی فیلمی تلویزیونی با همین نام در سال ۱۹۷۳ است. فیلمی در مورد خانه ای جن زده که موفقیتش را مدیون کارگردانی هوشمندانه Troy Nixey است که توانسته با استفاده از عناصری مناسب، فضایی رعب آور را در مقابل چشمان تماشاگر قرار دهد. عناصر وحشتی آوری که گویی خود را به آرامی از پرده جدا کرده و بر دیوارهای سالن سینما شروع به خزیدن میکنند. “از تنهایی نترس” نیازی به صحنه های غافلگیرکننده ای که مخاطب را از جای بپراند ندارد. بلکه روند داستان چنان وی را در صندلی خود فرو میبرد که تا مدتی بعد از تماشای فیلم نیز ترس را در دورنش احساس میکند. با این وجود، فیلم ضعفهایی نیز دارد که باعث میشود نتوان آن را در رده کارهای شاخص ژانر قرار داد...

دایلان داگ ، مامور سابق پلیس است که اکنون به عنوان کاراگاه خصوصی مشغول به فعالیت است. کار او مبارزه با موجودات فراطبیعی است که برای افراد و مشتریان او ایجاد مزاحمت می کنند. موجوداتی مانند زامبی ها ، خون آشام ها ، مخلوقات عجیب و غریب و ارواح. او با پیراهنی قرمز ، ژاکتی سیاه ، چشمانی مشکی و با شلوار جین آبی ای که به تن دارد به دنبال هیولایی در شاخه ی فرعی رودخانه لوئیزیانا است و…

شرک به جشن هالووینی دعوت می شود که در آن مسابقه ای در جریان است. مسابقه از این قرار است که افراد باید با تعریف داستان های ترسناک یکدیگر را بترسانند. ولی پس از مدت کوتاهی شرک و دوستانش متوجه می شوند که مجبورند شب را در قلعه جن زده «لرد فارکواد» بمانند و تا زمانی که برنده مسابقه تعیین نشده است کسی نمی تواند از قلعه خارج شود…