یک اثر بسیار تاثیر گذار روابط انسانها رو به نمایش گذاشت دیدیم چطور سیمو هافمن در اخر عمرش که خیلی دیر شده بود و همه رو از دست داده بود فهمید که چطور زندگی کنه سکانس اخر گفت بلاخره فهمیدم چطور این نمایش رو اجرا کنم که در واقع این مفهوم رو میرسوند که فهمیدم چطور زندگی کنم از مرگ میترسید حقم داشت همه عزیزانشو به کام خودش برد مرگ بهش گفت از من میترسی خیلی خب بهت نشون میدم این فیلم رو ببنید و یاد بگیریم زندگی کردن رو ودر لحظه زندگی کنیم بر روی روابطمان با افراد پیرامونمون با کسانی که دوسشان داریم جوری برخورد کنیم که روزی تنها نشویم واقعا حیف حیف که اسطوره ای به اسم فیلیپ سیمور هافمن رو انقدر زود از دست دادیم
2
aghaffaria
۸ سال پیش
مثل یک کابوس بود. این فیلم همچون کابوسی به مدت ۲ ساعت آنچنان فشاری رو به مویرگ های مغز وارد می کنه که شاید تا مدت ها گیج و گنگ به نظر برسی. برای فهم این فیلم باید اول از همه به تفاوتهای تئاتر و سینما توجه داشت. فرمانآرا در مقایسه این دو با هم اشاره می کنه که: تئاتر یک کار دسته جمعی است، در حالی که در سینما، زاویه را من مشخص میکنم و همه چیز تا فریم آخر دست من است اما در تئاتر وقتی پرده باز میشود، من هم یک تماشاچی هستم. این فیلم نقطه تلفیقی بین این دو به وجود آورده. در این فیلم در حالیکه کیدن در تلاش بر تولید یک کار اصیل(اشاره به کنایه همسرش مبنی بر اینکه تا کی می خوای کارهای دیگران رو اقتباس کنی) تلاش می کنه که اثری منحصر به فرد تولید کنه. در بخش های زیادی از فیلم به سختی می شه تشخیص داد که وقایع در کجا در حال رخ دادن هستند. نقش هایی که داره بازی می شه توسط چه افرادی هست. کیدن برای تولید یک اثر غیر اقتباسی زندگی خودش رو هر روز به تصویر می کشه و شهر نیویورک رو داخل صحنه بزرگ تئاتر بازسازی می کنه. و این کار ۲۰ سال طول می کشه.و در این ۲۰ سال هم تئاتر در حال تولید شدن هست و هم در حالاجرا شدن. اجرای تئاتر تبدیل به زندگی روزمره ساکنین محل نمایش شده.
در این فیلم زمان و مکان از چنگال آدم فرار می کنه و به سختی می شه بر حسب چارچوب های متعارف فیلم رو دنبال کرد.
۱۰۰% دیدن این فیلم رو پیشنهاد می کنم.
1
parhamrahmani1376
۸ سال پیش
لامصب روانی چارلی کافمن شدم
9
rshabahrami
۸ سال پیش
what the fu... نمیدونم چرا بعضی کارگردانها فکر میکنن هرچی پیچیده تر بهتر یا هرچی از مبانی در هم و بر هم استفاده کردن بهتر کسی که نمیتونه ساده فکر کنه و ساده بسازه درگیر ساختارهای پیچیده ای میشه که پایانی براش نیست و همون ساختارها رو هم نمیتونه درک کنه . میگیم برای مخاطب خاص منظور از مخاطب خاص دقیقا چه کسی هر کسی میتونه به خودش بگه مخاطب خاص یکی مخاطب خاص رئالیسمه یکی اگزیستنسه یکی دنبال کارای نولانه و ... هرکسی دنبال یه چیزی هنر در این نیست که چیزای پیچیده رو پیچیده تر کنی هنر اینه که به بهترین شکل اون رو ارائه بدی به قول انیشتین هرچه ساده تر بهتر ولی نه اونقدر ساده که احمقانه به نظر برسه . دلیل داره که بیست میلیون خرج کرده چها میلیون دلار بیشتر درنیاورده. با احترام بهنظر دوستان ولی اینجوری هر کسی میتونه یه موضوع انقدر بپیچونه که آخر خودشم توش پیچیده شه . هدفپاسخ به ماهیت وجود و باز کردن پیچیده هاست نه پیچیده تر کردن اونها
1
ali73300
۸ سال پیش
جالب بود فیلم بر خلاف اونچه اول فکر میکردم. کل زندگیش در جستجوی معنای زندگی بود. میدونم چه طور تئاترو اجرا کنم ...
1
MJ
۸ سال پیش
با ۲۰ میلیون دلار هزینه ساخت فقط ۴ میلیون و خرده ای فروخته من این فیلم ندیدم ولی از لحاظ اقتصادی یک شکست بزرگ بوده نمیگم نبینید ولی اینم در نظر بگیرید
3
erfanassadipour1374
۸ سال پیش
یکی از بهترین فیلمهایی که به عمرم دیدم.. اول فیلم به پیچیدکی داستان فکر میکنی، میخوای جزییات فیلم رو بفهمی، ولی بعد از یه جایی دیگه جزییات فیلم برات مهم نیست، دوست داری فقط با فیلم همراه بشی، با شخصیت فیلیپ سیمور هافمن.. یه تیکه هایی از خودتو میبینی توش، و دیگه تمام، با فیلم میری دیگه..
3
mosmar210
۹ سال پیش
یکی از شاهکارهای سینمای هالیوود بود. فیلمی برای تماشاگران خاص سینما. منتقدین حداقل امتیاز رو به این فیلم دادن. البته جای تعجب هم نداره، همونطور که میدونیم هیچ چیز در این دنیا سرجای خودش نیست، منتقدین بورژوا هم میان نظر میدن. امتیاز من ۸ بود. فیلمنامه عالی تنها ضعف فیلم، کارگردانی بود که میتونست بهتر بشه، با ادغام جلوه های ویژه.
4
kingmasoud73
۹ سال پیش
۱۱ از ۱۰
30
hamid reza
۹ سال پیش
دو ساعت چهار دیقه در توهمات کافمنی. شاهکار بی بدیل سینما. میخوای درکش کنی؟؟؟ دو تا آینهء قدی به موازات هم بزار. وسطشون وایسا و سعی کن برای بینهایت تکرار خودت شخصیتی تعریف کنی که در عین اینکه طبیعتا ریشه در وجود خودت دارن ولی یکی نیستن. هدف کافمن هم همین بوده. انتیاز من ۱۰ از ۱۰
13
mka_lim2000
۹ سال پیش
اتفاق مهمی که در برخورد ما با اين فيلم می افته، برداشت های متفاوت ما از هر صحنه و موقعيته؛ برداشت های متعدد از نشانه ها. ولي شايد بهترين راه براي برخورد با فيلم اين باشه که به فيلم بیشتربه عنوان يک خواب نگاه کنيم... يک خواب طولاني و ترسناک و عميق.... خوابی که در ناخودآگاه اتفاق می افته؛ در ناخودآگاه شخصيت اصلی و ما. در غير اين صورت نمیشه هيچ دليل منطقی برای رابطه کيدن با دخترش، با همسر اول و دومش و هيزل و ميليسنت پيدا کرد. يا مساله گذر زمان... گذر زمانی که گاهی فقط از یه پلان تا پلان بعد طول می کشه و بعد متوجه می شويم چندين سال گذشته... یا اصلاً خود همين ساختن تئاتری بزرگ در دل تئاتری ديگه و باز ساختن يک تئاتر ديگه در دل اون و الي آخر خودش يک اتفاق نه غيرممکن، ولي بسيار دور از ذهنه....(البته بی اشاره هم نیست به ساختار پیازگونه ی خواب ها برای سفر به عمق ناخوداگاه) برگمان درباره فيلم پرسونا مي گه بيشتر شبيه يه خوابه و سعي کرده خوابش رو به تصوير بکشه. در اينجا هم کافمن سعی می کنه خواب کيدن رو به نمايش بگذاره تا شايد بتونه با استعاره (SYNECDOCHE که استعاري حرف زدن هم معنا مي ده) زندگی و مرگ رو به شکلی هنرمندانه نشون بده.... نيويورک، جزء به کل فيلم ساده يی نيست. خواب هاي ما هم ساده نيستند؛ پر هستند از پيچيدگي و ترس ها و شادي هاي ما در زندگی. و اينجا کيدن مردی است که در بخشی از زندگي اش نتونسته بدرخشه و در بخش ديگرش تونسته. در عين حال کارگردانیه که می تونه به سادگی تئاتر موفق اجرا کنه اما برای اجراي ايده نهايی اش به بن بست خورده. کيدن شخصيت باثباتی نداره و همين بي ثباتیه که باعث میشه در هر قالبی بگنجه ولی ماهيت خودش رو عوض نکنه. بازی روان فيليپ سيمور هافمن به طور کامل گويای اين مساله است. کافمن در این فیلم نشون داده که فقط خودشه که مي تونه از پس فيلمنامه ای که در اوج دوران پختگی اش نوشته بربیاد و ديگه گمان نمیره که نيازي به اسپايک جونز و ميشل گوندری باشه.
3
5217asghar
۹ سال پیش
چارلی کافمن بزرگ
3
nersie.kyan
۱۰ سال پیش
کارگردان و فیلمنامه نویس پست مدرنیست که علاقه ی زیادی به مقوله ی hyperreality و بازی با نقطه ی دید و روایت داره به شدت به علاقه مندان پست مدرن توصیه میشه
4
a.mantaghe
۱۰ سال پیش
خیلی خیلی حوصله میخواد دیدنش، من که تا نصفه بیشتر نتونستم ببینم
1
omidgrimm2
۱۰ سال پیش
فیلمی با فیلمنامه چارلی کافمن و پرداخت کافمن به شدت خوب و عالی که مطمئنا دفه اول فقط محو بازی عالی فیلیپ سیمور هافمن میشید و دفه دوم فیلمو میفهمید در سینمای پست مدرن حرف نداره ۸از۱۰
7
aminbook
۱۰ سال پیش
یا خدا! هنوزم مات و مبهوت این فیلمم! لامصب معلوم نیست چی ساخته! حتی شاید سلیقۀ من هم نباشه این فیلم ولی واقعاً فکر کنم این فیلم رو باید سه الی چهار بار دید تا بفهمی مولف ینی چارلی کافمن...نامتعارف یعنی چارلی کافمن! فیلمنامه یعنی چارلی کافمن...عجیب و غریب یعنی چارلی کافمن!!!
اسم درستش هم نیویورک مَجازِ مُرسَل هست که نوعی آرایۀ ادبی هست....یا همون بخش گویی نیویورک پیشنهاد می کنم مقالۀ فیلمنامه های چارلی کافمن رو از وب سایت امیر پوریا بخونید چون کمک میکنه به درک فضای کاری چارلی کافمن
امتياز ايبرت: ۴ از۴
امتياز من: ۸ از ۱۰
6
maravilloso_xxx
۱۰ سال پیش
یه فیلم پست مردن فوق العاده که باید بیش از یک بار دیده بشه ، اولین فیلمی هم هست که کافمن کارگردانی کرده.
2
aminmokhtari68
۱۱ سال پیش
فیلم خوبیه اما نه به اندازهای که دوستان میگن...
میتونست تبدیل به شاهکار بشه اما متاسفانه نشد.
6
Arminbilefield
۱۱ سال پیش
ش ا ه ک ا ر
3
Foxy
۱۱ سال پیش
بهترین فیلم دهه اول قرن۲۱ به انتخاب راجر ایبرت خدابیامورز
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
یک اثر بسیار تاثیر گذار
روابط انسانها رو به نمایش گذاشت دیدیم چطور سیمو هافمن در اخر عمرش که خیلی دیر شده بود و همه رو از دست داده بود فهمید که چطور زندگی کنه
سکانس اخر گفت بلاخره فهمیدم چطور این نمایش رو اجرا کنم که در واقع این مفهوم رو میرسوند که فهمیدم چطور زندگی کنم
از مرگ میترسید حقم داشت همه عزیزانشو به کام خودش برد مرگ بهش گفت از من میترسی خیلی خب بهت نشون میدم
این فیلم رو ببنید و یاد بگیریم زندگی کردن رو ودر لحظه زندگی کنیم بر روی روابطمان با افراد پیرامونمون با کسانی که دوسشان داریم جوری برخورد کنیم که روزی تنها نشویم
واقعا حیف حیف که اسطوره ای به اسم فیلیپ سیمور هافمن رو انقدر زود از دست دادیم
مثل یک کابوس بود.
این فیلم همچون کابوسی به مدت ۲ ساعت آنچنان فشاری رو به مویرگ های مغز وارد می کنه که شاید تا مدت ها گیج و گنگ به نظر برسی.
برای فهم این فیلم باید اول از همه به تفاوتهای تئاتر و سینما توجه داشت.
فرمانآرا در مقایسه این دو با هم اشاره می کنه که: تئاتر یک کار دسته جمعی است، در حالی که در سینما، زاویه را من مشخص میکنم و همه چیز تا فریم آخر دست من است اما در تئاتر وقتی پرده باز میشود، من هم یک تماشاچی هستم.
این فیلم نقطه تلفیقی بین این دو به وجود آورده. در این فیلم در حالیکه کیدن در تلاش بر تولید یک کار اصیل(اشاره به کنایه همسرش مبنی بر اینکه تا کی می خوای کارهای دیگران رو اقتباس کنی) تلاش می کنه که اثری منحصر به فرد تولید کنه.
در بخش های زیادی از فیلم به سختی می شه تشخیص داد که وقایع در کجا در حال رخ دادن هستند. نقش هایی که داره بازی می شه توسط چه افرادی هست.
کیدن برای تولید یک اثر غیر اقتباسی زندگی خودش رو هر روز به تصویر می کشه و شهر نیویورک رو داخل صحنه بزرگ تئاتر بازسازی می کنه. و این کار ۲۰ سال طول می کشه.و در این ۲۰ سال هم تئاتر در حال تولید شدن هست و هم در حالاجرا شدن.
اجرای تئاتر تبدیل به زندگی روزمره ساکنین محل نمایش شده.
در این فیلم زمان و مکان از چنگال آدم فرار می کنه و به سختی می شه بر حسب چارچوب های متعارف فیلم رو دنبال کرد.
۱۰۰% دیدن این فیلم رو پیشنهاد می کنم.
لامصب روانی چارلی کافمن شدم
what the fu...
نمیدونم چرا بعضی کارگردانها فکر میکنن هرچی پیچیده تر بهتر یا هرچی از مبانی در هم و بر هم استفاده کردن بهتر
کسی که نمیتونه ساده فکر کنه و ساده بسازه درگیر ساختارهای پیچیده ای میشه که پایانی براش نیست و همون ساختارها رو هم نمیتونه درک کنه . میگیم برای مخاطب خاص منظور از مخاطب خاص دقیقا چه کسی هر کسی میتونه به خودش بگه مخاطب خاص یکی مخاطب خاص رئالیسمه یکی اگزیستنسه یکی دنبال کارای نولانه و ... هرکسی دنبال یه چیزی هنر در این نیست که چیزای پیچیده رو پیچیده تر کنی هنر اینه که به بهترین شکل اون رو ارائه بدی به قول انیشتین هرچه ساده تر بهتر ولی نه اونقدر ساده که احمقانه به نظر برسه . دلیل داره که بیست میلیون خرج کرده چها میلیون دلار بیشتر درنیاورده. با احترام بهنظر دوستان ولی اینجوری هر کسی میتونه یه موضوع انقدر بپیچونه که آخر خودشم توش پیچیده شه . هدفپاسخ به ماهیت وجود و باز کردن پیچیده هاست نه پیچیده تر کردن اونها
جالب بود فیلم بر خلاف اونچه اول فکر میکردم.
کل زندگیش در جستجوی معنای زندگی بود.
میدونم چه طور تئاترو اجرا کنم ...
با ۲۰ میلیون دلار هزینه ساخت فقط ۴ میلیون و خرده ای فروخته
من این فیلم ندیدم ولی از لحاظ اقتصادی یک شکست بزرگ بوده
نمیگم نبینید ولی اینم در نظر بگیرید
یکی از بهترین فیلمهایی که به عمرم دیدم.. اول فیلم به پیچیدکی داستان فکر میکنی، میخوای جزییات فیلم رو بفهمی، ولی بعد از یه جایی دیگه جزییات فیلم برات مهم نیست، دوست داری فقط با فیلم همراه بشی، با شخصیت فیلیپ سیمور هافمن.. یه تیکه هایی از خودتو میبینی توش، و دیگه تمام، با فیلم میری دیگه..
یکی از شاهکارهای سینمای هالیوود بود. فیلمی برای تماشاگران خاص سینما. منتقدین حداقل امتیاز رو به این فیلم دادن. البته جای تعجب هم نداره، همونطور که میدونیم هیچ چیز در این دنیا سرجای خودش نیست، منتقدین بورژوا هم میان نظر میدن.
امتیاز من ۸ بود. فیلمنامه عالی تنها ضعف فیلم، کارگردانی بود که میتونست بهتر بشه، با ادغام جلوه های ویژه.
۱۱ از ۱۰
دو ساعت چهار دیقه در توهمات کافمنی. شاهکار بی بدیل سینما. میخوای درکش کنی؟؟؟ دو تا آینهء قدی به موازات هم بزار. وسطشون وایسا و سعی کن برای بینهایت تکرار خودت شخصیتی تعریف کنی که در عین اینکه طبیعتا ریشه در وجود خودت دارن ولی یکی نیستن. هدف کافمن هم همین بوده.
انتیاز من ۱۰ از ۱۰
اتفاق مهمی که در برخورد ما با اين فيلم می افته، برداشت های متفاوت ما از هر صحنه و موقعيته؛ برداشت های متعدد از نشانه ها. ولي شايد بهترين راه براي برخورد با فيلم اين باشه که به فيلم بیشتربه عنوان يک خواب نگاه کنيم... يک خواب طولاني و ترسناک و عميق.... خوابی که در ناخودآگاه اتفاق می افته؛ در ناخودآگاه شخصيت اصلی و ما. در غير اين صورت نمیشه هيچ دليل منطقی برای رابطه کيدن با دخترش، با همسر اول و دومش و هيزل و ميليسنت پيدا کرد. يا مساله گذر زمان... گذر زمانی که گاهی فقط از یه پلان تا پلان بعد طول می کشه و بعد متوجه می شويم چندين سال گذشته... یا اصلاً خود همين ساختن تئاتری بزرگ در دل تئاتری ديگه و باز ساختن يک تئاتر ديگه در دل اون و الي آخر خودش يک اتفاق نه غيرممکن، ولي بسيار دور از ذهنه....(البته بی اشاره هم نیست به ساختار پیازگونه ی خواب ها برای سفر به عمق ناخوداگاه)
برگمان درباره فيلم پرسونا مي گه بيشتر شبيه يه خوابه و سعي کرده خوابش رو به تصوير بکشه. در اينجا هم کافمن سعی می کنه خواب کيدن رو به نمايش بگذاره تا شايد بتونه با استعاره (SYNECDOCHE که استعاري حرف زدن هم معنا مي ده) زندگی و مرگ رو به شکلی هنرمندانه نشون بده....
نيويورک، جزء به کل فيلم ساده يی نيست. خواب هاي ما هم ساده نيستند؛ پر هستند از پيچيدگي و ترس ها و شادي هاي ما در زندگی. و اينجا کيدن مردی است که در بخشی از زندگي اش نتونسته بدرخشه و در بخش ديگرش تونسته. در عين حال کارگردانیه که می تونه به سادگی تئاتر موفق اجرا کنه اما برای اجراي ايده نهايی اش به بن بست خورده. کيدن شخصيت باثباتی نداره و همين بي ثباتیه که باعث میشه در هر قالبی بگنجه ولی ماهيت خودش رو عوض نکنه. بازی روان فيليپ سيمور هافمن به طور کامل گويای اين مساله است.
کافمن در این فیلم نشون داده که فقط خودشه که مي تونه از پس فيلمنامه ای که در اوج دوران پختگی اش نوشته بربیاد و ديگه گمان نمیره که نيازي به اسپايک جونز و ميشل گوندری باشه.
چارلی کافمن بزرگ
کارگردان و فیلمنامه نویس پست مدرنیست که علاقه ی زیادی به مقوله ی hyperreality و بازی با نقطه ی دید و روایت داره به شدت به علاقه مندان پست مدرن توصیه میشه
خیلی خیلی حوصله میخواد دیدنش، من که تا نصفه بیشتر نتونستم ببینم
فیلمی با فیلمنامه چارلی کافمن و پرداخت کافمن به شدت خوب و عالی که مطمئنا دفه اول فقط محو بازی عالی فیلیپ سیمور هافمن میشید و دفه دوم فیلمو میفهمید
در سینمای پست مدرن حرف نداره
۸از۱۰
یا خدا! هنوزم مات و مبهوت این فیلمم! لامصب معلوم نیست چی ساخته! حتی شاید سلیقۀ من هم نباشه این فیلم ولی واقعاً فکر کنم این فیلم رو باید سه الی چهار بار دید تا بفهمی مولف ینی چارلی کافمن...نامتعارف یعنی چارلی کافمن! فیلمنامه یعنی چارلی کافمن...عجیب و غریب یعنی چارلی کافمن!!!
اسم درستش هم نیویورک مَجازِ مُرسَل هست که نوعی آرایۀ ادبی هست....یا همون بخش گویی نیویورک
پیشنهاد می کنم مقالۀ فیلمنامه های چارلی کافمن رو از وب سایت امیر پوریا بخونید چون کمک میکنه به درک فضای کاری چارلی کافمن
امتياز ايبرت: ۴ از۴
امتياز من: ۸ از ۱۰
یه فیلم پست مردن فوق العاده که باید بیش از یک بار دیده بشه ، اولین فیلمی هم هست که کافمن کارگردانی کرده.
فیلم خوبیه اما نه به اندازهای که دوستان میگن...
میتونست تبدیل به شاهکار بشه اما متاسفانه نشد.
ش ا ه ک ا ر
بهترین فیلم دهه اول قرن۲۱ به انتخاب راجر ایبرت خدابیامورز
فیلمی زیبا که در آینده شاهکار خواهد شد...