
"نیک بیانکو" هنگام سرقت جواهرات دستگیر می شود و برخلاف اصرار دادستان،از لو دادن همدستانش امتناع کرده و به زندان می رود.وقتی متوجه می شود همسر افسرده اش دست به خودکشی زده دوستان قدیمی اش را لو داده و عفو مشروط می گیرد.او دوباره ازدواج کرده،کار جدیدی پیدا می کند و یک زندگی شاد را آغاز می کند...

"پرل چاوز" پس از اعدام پدرش به جرم شلیک به همسر و معشوقه اش،برای زندگی با یکی از نزدیکانش به تگزاس می ود.او که مورد استقبال "لاورا بل" و پسر وکیلش "جسی" قرار گرفته از سمت مالک مزرعه "سناتور جکسون مک کنلس" و پسر کوچکش "لوت" با خصومت روبرو می شود.با حضور او تنش بین خانواده بالا گرفته و...

«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان میدهد كه زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یكنواخت میشده است. این طوری است كه در همان روز و شب كریسمس، جورج كه بواسطه مشكلات مالی حاصل از ورشكستگی به فكر خودكشی افتاده است، باردیگر به انسانها دل میبندد و به زندگی بر میگردد...