
در هفدهم سپتامبر سال ۱۹۳۹ گروهی از افسران و سربازان لهستانی توسط ارتش شوروی در مرز لهستان زندانی می شوند."آنا" به همراه دخترش "نیکا" برای دیدن همسرش و افسر "آندری" رفته و سعی می کند او را متقاعد کند که سربازان را رها کرده و فرار کند.بعدها شوروی اعلام می کند که افسران لهستانی بوسیله آلمانها در جنگل "کاتین" قتل عام شده اند اما...

یک زن جوان که به تازگی همسرش را از دست داده، دوست پریشان حال همسرش را برای زندگی با خود و دو فرزندش دعوت می کند. این دوست، که به دلیل از دست دادن همسر خود دچار افسردگی شده است، در ابتدا با این پیشنهاد مخالفت می کند، اما سرانجام قبول می کند. با گذشت زمان، او با کمک خانواده، زندگی خود را تغییر می دهد و به یک مرد قوی و مستقل تبدیل می شود. او به خانواده کمک می کند تا با از دست دادن همسرشان کنار بیایند و با آن روبرو شوند.

لورا ( دمی مور ) خود را وقف کارش میکند تا بتواند روزی به عنوان اولین مدیر ارشد زن شرکتی که در آن کار می کند منصوب شود. پس از بروز بحران مدیران ارشد قصداخراج او را دارند اما هابز ( مایکل کین ) نظافت چی ساختمان لورا را مطلع کرده و نقشه ای برای سرقت از شرکت را با او در میان میگذارد...