
«آناند» (خانا) که به سرطان مبتلاست، تصميم مي گيرد از باقي مانده ي روزهاي عمرش نهايت لذت را ببرد. «دکتر بهاسکار» (باچان) که درمان و مراقبت از «آناند» را به عهده دارد، کتابي درباره ي او مي نويسد که برنده ي جايزه ي ادبي سال مي شود. مراسم اهداي جايزه آغازگر روايتي است که سرگذشت «آناند» را باز مي گويد...

"ال توپو" به همراه پسری برهنه در بیابان سفر می کند.آنها وارد شهری می شوند که ساکنانش به قتل رسیده اند.او قاتلان را پیدا کرده و رهبر آنها را به قتل می رساند."ال توپو" پسرش به در صومعه ای رها کرده و به همراه زنی که رهبر قاتلان به عنوان برده نگه داشته بود می رود.آن زن او را متقاعد می کند که اگر بتواند چهار استاد بزرگ هفتیرکشی را نابود کند تبدیل به بزرگترین هفتیرکش دنیا می شود...

«کوری» (دلون) پس از پنج سال حبس از زندان آزاد می شود. کمی بعد او با «ووگل» (ولونته)، خلافکار فراری، و «ژانسن» (مونتان)، پلیس سابق الکلی و تیراندازی چابک دست هم راه می شود. آنان با موفقیت چهار میلیون دلار جواهرات باارزش را از محل نمایش شان می دزدند و در این جا متوجه می شوند که مال خرشان معامله را برهم زده است...