"کیچی ناکاجیما" کارخانه دار ژاپنی است که دچار ترس زیادی از جنگ هسته ای می شود. این اتفاق موجب تاثیر گذاشتن بر روی زندگی و خانواده اش می شود...
سه نفر در حومه انگلستان به رهبری یک پرفسور شروع به آزمایش یک موشک می کنند. در انفجاری دونفرشان کشته می شوند ولی سومین آنها به طور عجیبی تبدیل به یک هیولا می شود…
پس از سپری کردن سالها در سفر و به وجود آوردن شهرت به عنوان بزرگترین سامورایی ژاپن، "تاکزو" به کیوتو بازمی گردد. "اوستو" منتظرش است اما او برای به چالش کشیدن "کندو" رهبر بهترین آموزشگاه منطقه بازگشته است. برای اثبات شجاعت و مهارت خود او عمدا پا در کمپینی که توسط هوادارن آموزشگاه ترتیب داده شده است می گذارد و...
چین قرن هجدم. امپراطور، عزادار همسر خود می شود. خانواده "ینگ" می خواهند همسری به امپراطور معرفی کنند تا بدینوسیله نفوذ خود بر دربار را بیشتر کنند. "ژنرال آن لوشان" یکی از اقوام دور خود که در آشپزخانه کار می کند را برای معرفی به امپراطور آماده می کنند. امپراطور عاشق او می شود و...
مردم فقیر یک دهکده که مدام توسط راهزن ها مورد هجوم قرار می گیرند، از یک سامورایی درخواست کمک می کنند. او ۶ سامورایی دیگر را جمع می کند و آن ها به مردم دهکده می آموزند که چطور از خودشان دفاع کنند و در ازای آن، مردم روزانه سه وعده غذایی مختصر به آن ها می دهند. فیلم زمانی به اوج خود می رسد که ۴۰ راهزن به دهکده حمله می کنند و ...
زوجى پير ( ريو و هيگاشياما ) به توكيو مى آيند تا از پسر پزشكشان « يامامورا » و دخترى ( سوگيمورا ) كه صاحب آرايشگاه است ديدن كنند . آنان به قدرى گرفتارند كه نمى توانند به پدر و مادر خود رسيدگى كنند . تنها كسى كه در توكيو وقت خود را صرف رسيدگى به زوج پير مى كند ، بيوه ى پسر در جنگ كشته شده شان ( هارا ) است...
در سال ۱۱۶۰، یکی از بانوان دربار خود را به شکل همسر یک پادشاه در آورده و به همراه یک سامورائی وفادار از شهر خارج می شود. پس از این ماجرا سامورائی از پادشاه درخواست می کند به او اجازه ازدواج با زنی که نجات داده را بدهد. پادشاه به او این اجازه را می دهد، اما سامورائی متوجه می شود آن زن پیش از او ازدواج کرده و...
یک زن جوان در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم در یک جزیره‌ی دورافتاده با ملوانان ژاپنی گیر می افتد...
ژاپن قرن شانزدهم . « گنجورو » ( مورى ) و « توبئى » ( اوزاوا ) كوزهگران روستايى در رؤياى ثروت و آسايش عازم بازار شهر بزرگ مى شوند . « گنجورو » مفتون « بانو واكاسا » ( كيو ) ى ثروتمند مى شود و زنش ، « مياگى » ( تاناكا ) را از ياد مى برد ، در حالى كه « واكاسا » شبحى بيش نيست...