داستان در دهه ۸۰ میلادی جریان دارد . میکائیل خانواده اجدادی خود را در کوچی سرپرستی میکند و رئیس خاندان محسوب میشود. اما چند تن از اعضای جوان خانواده او را قبول ندارند و با دشمنان همکاری میکنند تا او را نابود کنند...
یک زن خود را در دوراهی زندگی می بیند. رابطه شش ساله او یکنواخت شده است و به نظر می رسد حرفه او به یک مانع رسیده است. با این حال، ورود پسر عمویش او را مجبور می کند تا با گذشته ای آشفته اش روبرو شود...
شردول و سومان ، برای دلجویی از خانوادههایشان، با یکدیگر ازدواج مقدس میکنند. با این حال، وقتی دوست سومان با آنها نقل مکان می کند، زندگی آنها پیچیده تر می شود...
داستان پسری اهل تامیل که با دختری از بیهار آشنا می شود، آنچه در ادامه می آید داستانی عاشقانه برای قرن هاست. روایتی از دو عاشقانه که به موازات هم از خطوط زمانی متفاوت پیش می روند...
یک خیاط پس از اصابت صاعقه، قدرت های ویژه ای به دست می آورد، اما اگر بخواهد تبدیل به ابرقهرمانی شود که شهر زادگاهش نیاز دارد، باید یک دشمن غیرمنتظره را نابود کند....