
رازیو یکی از بی رحم ترین تروریست های نینجا کار جهان است که بدون هیچ رحم و ترحمی هر ماموریتی که به او داده می شود را انجام می دهد. او از بچگی توسط ازونو که یک تبهاکار معروف است برای ادم کشی تعلیم دیده است. تا اینکه اوزون دوست رایزو را به قتل می رساند و رایزو برای گرفتن انتقام دوستش دست به کار می شود و این بار بر علیه گروهی که خود در ان فعالیت داشته اقدام می کند...

فلیکس باش گوشه نشینی است که توجهی به افراد شهر و کسانی که می خواهند او را بشناسند ندارد.اما وقتی روزی یکی از دوستانش می میرد و مردم داستانهایی درباره او می گویند،او تصمیم می گیرد این حرفها را بین مردم پایان دهد.او فرانک را استخدام می کند تا تشییع جنازه ای برای او برپا کند و...

داستان زندگی مردی است که با همسر و سه فرزند خود زندگی میکند. او ناگهان یک روز که از از خواب بلند میشود و متوجه می شود که یک پیرمرد شده و اکنون در سال ۲۰۹۲ زندگی می کند. او آخرین انسانیست که دچار پیری شده و در تمام دنیا به او توجه خاصی دارند. هر چند در ابتدا به نظر میرسد او درک درستی از اطرافش ندارد اما خبرنگار جوانی به ملاقات او می آید و از او می خواهد داستان زندگی اش را تعریف کند...

واریس در دوازده سالگی از صحرا به دلیل اصرار پدرش برای ازدواج با پیرمردی که قرار است چهارمین زنش باشد فرار میکند و به طرز معجزه آسایی نجات پیدا میکند و به موگادیشو میرود و از آن جا در زمان جنگ سومالی به واسطه مادربزرگش به انگلستان فرستاده میشود. او به محل اقامت خاله اش که همسر سفیر سومالی در لندن بوده میرود و مثل یک خدمتکار آن جا کار و زندگی میکند تا پایان جنگ سومالی که از ان خانه بیرون میآید و سرنوشتش سمت و سوی دیگری پیدا می کند...