

جیمی از زنش جدا شده و صاحب یک رستوران می باشد و به نحوی استایل زندگی اش همانند دوران مجردی اش است، تا اینکه متوجه میشود یه پسر دارد و از او یک نوهی دختر. او باور اینکه پدر شده باشد برایش سخت بود تا اینکه پدربزرگ هم شده باشد. جیمی آدم بااخلاق، خوشتیپ و مهمتر از همه مجردترین فرد بین اطرافیانش است و حالا باید همه این خودپسندی و خوشی ها را کنار بگذارد و به جای مجرد بودن، پدربزرگ شدن را قبول کند که البته کار آسانی نخواهد بود.


داستان سریال درباره یک زوج جوان به نامهای بیلی و کدی می باشد که برای دنبال کردن زندگی رویاییشان به شهر Bakken در داکوتای شمالی نقل مکان می کنند. استخراج نفت توسط کمپانی بریجز جان تازه ای به شهر داده و بیلی هم به دنبال فرصتی است تا به کمپانی بریجز ملحق شود. اما سرمایه دار بی رحم کمپانی "هاپ بریگز" آنها را مجبور می کند که از هرچیزی که دارند مایه بگذارند، حتی ازدواجشان.


داستان سریال درمورد فردی بنام الکس کین مامور اطلاعاتی سابق که به عنوان مشاور امنیتی کازینویی در لاس وگاس استخدام می شود تا در مقابل جرم و جنایت بایستد و مسئول برقراری امنیت باشد. او پس از کش و قوس های فراوان در زندگی خود و کشته شدن همسرش، با شخصی بنام جانسون و کساندرا آشنا می شود و پیشنهاد جانسون، شخصی که مسئول نظارت بر قمارها در کازینو ـست، مبنی بر شغلی خطرناک را می پذیرد. با این اوصاف او خود را آماده مقابله با خطرناکترین لحظات در زندگی اش می کند.


داستان در بازه زمانی یک سال پس از حمله تروریسی به اودسا، تگزاس جریان دارد. این حمله باعث نابودی شهر شد و دولت کسانی را که دارای قدرتهای خارق العاده هستند را مقصر می داند بنابراین آنها مجبور به زندگی پنهانی و یا فرار شدند. دو مورد از این شورشیان به نامهای "لوک" و "جوآن" به دنبال انتقام دوستان از دست رفته خود هستند...


داستان سریال که راوی ماجراهایی پس از فیلمی با همین نام می باشد (Limitless ۲۰۱۱)، حول شخصیت فردی به نام Brian Finch که با این دارو جذاب اما بسیار پردردسر که باعث شده تمام چیزهایی که تاکنون خوانده، نوشته یا تجربه کرده است را به یاد آورد متمرکز شده که بروز مجموعه حوادثی او را به همکاری با FBI و افسری به نام Rebecca Harris برای حل پرونده های پیچیده این سازمان می کشاند. اما این همه ماجر انیست و افراد دیگری نیز به دلایل متفاوت در صدد استفاده از نیروهای حاصل از این دارو می باشند...


داستان سریال مربوط به دختر زیبایی به اسم جین است که به صورت برهنه در میدان تایمز رها شده است. بدن وی پر از خالکوبی های مرموز و پیچیده است که توجه سایرین را به خود جلب میکند. جین هیچ چیز به خاطر نمی آورد از اینکه چطور این بلا سر او آمده و کار چه کسی بوده است. او نه تنها این حوادث را به یاد نمی آورد بلکه نمیداند چه کسی است و چه گذشته ای دارد. اما یک چیز قابل توجه در خالکوبی های او وجود دارد. در پشت گردن او نام کرت ولر مامور اف بی آی خالکوبی داده شده است. جین، بازرس ولر و سایر مامورین اف بی آی به سرعت در می یابند که هر نشانی که روی بدن جین قرار دارد یک سرنخ برای حل بحران هویت اوست و نشان میدهد که او چه کسی است...


داستان سریال حول شخصیت فردی به نام Dash متمرکز است که از سال ۲۰۴۰ به همراه برادر دوقلویش Arthur و خواهر ناتنیش Agatha که از توانایی آینده نگری بهره مند می باشند توسط پلیس در خردسالی وارد این سیستم پیش بینی گشته بودند. اما حالا در سال ۲۰۶۵ سیستم های پیشگیری از وقوع جرم تغییر بسیاری یافته و از انحلال واحد مربوطه بیش از یک دهه می گذرد. در این زمان Dash که همچنان با نمایه ها و کابوس های وحشتناکی از حوادث آینده مواجه است خود را به پلیس سرسخت و گستاخی به نام Lara Vega نزدیک کرده تا بتواند از توانایی هایش برای جلوگیری از وقوع جرایم استفاده نماید. ضمن آنکه این دو همزمان تلاش خود را برای یافتن Arthur که به طرز اسرار آمیزی ناپدید گشته است و افتادن او به دست تبهکاران می تواند مشکلات فراوانی ایجاد کند آغاز می نمایند....