

داستان این سریال، از سریال Osasis اقتباس شده است. دختری که مادرش او را نمیخواهد و اسمش را گجه(شب) میگذارد، به دور از محبت و بدون داشتن تعریفی از دوست داشتن بزرگ میشود و سرنوشت او را با خانواده ی اردم روبرو میکند که درست در نقطه ی مقابل او هستند و سرشار از محبت و عشق هستند. تحمل این شرایط نا آشنا برای گجه بسیار سخت است و از طرفی هزاران مشکل دیگر هم دست از سرش برنمیدارند…

سرگذشت مسیر مقدسی که آلپ ارسلان طی کرد و نهایتا درهای آناتولی به روی ترک ها باز شد… روزی که طغرل بیگ پادشاه سلسله سلجوقیان، تصمیم داشت ولیعهد خود را تعیین کند، خبر می رسد که بیزانسی ها ترکمن ها را از دم تیغ می گذرانند. پادشاه دستور جنگ صادر میکند، و سپاه به سمت آناتولی راه میافتد. در مسیر سفر، از طرف عده ای نامعلوم به شاهزاده های سلجوقی حمله می شود…


در یکی از دهکده های کاپادوکیه، در زیرزمین یک دخمه ی متروک، پنج جسد از یک خانواده پیدا میشود. دو نفر از اعضای این خانواده ای که پانزده سال پیش کشته شدن، یعنی فریده و نسیمه هم مفقود هستند. روزنامه نگاری به اسم مراد گوون در برنامه ی تلوزیونی به اسم “زندگی های گمشده” به این موضوع میپردازد. آقای ظالم جمیل، یعنی شوهر سابق نسیمه از ۱۵ سال پیش دنبال این دو خواهر مفقود میگردد. فریده با یک هویت جدید برای خودش یک زندگی جدید ساخته است و با همسرش خیلی خوشبخت است و شوهرش که عمیقا عاشقش است هم در مورد گذشته رازهای بزرگی دارد. نسیمه عکسِ خواهرش هیچوقت نتوانست به زندگی رویاییش دست پیدا کند…