

لوسیوس مدستوس، یه معمار روم باستان، به خاطر این که ایده های جدیدی به ذهنش نمیاد، دچار مشکل شده و به دنبال شغل می گردد. دوستاش به خاطر این که رفتار و شخصیت اون ملال آور شده، تصمیم میگرن که برای استراحت اونو به یه حمام عمومی ببرن. به دلیل شلوغ بودن و ازدحام جمعیت نمی تونه ازون جا خارج بشه و تصمیم می گیره که سرشو ببره زیر آب. اون زیر یه تونل مخفی پیدا می کنه که اونو به یه حموم عمومی ژاپنی مدرن در زمان حاضر منتقل می کنه و این کار سبب می شه تا ایده ها و الهام های جدید برای ساخت سازه های جدیدش مهیا بشن. اون که کله اش پر از دانش هاییست که به نظر بسیار جلوتر از زمان خودش میاد، تمام تلاشش رو می کنه تا چیزایی را که پیدا کرده مجددا از نو بسازه که عموما از نظر کیفی به خاطر شرایط زمانی پایین تر از موارد موجود در زمان مدرن هستن. اما به نظر میاد که نبوغ خالص اون به تنهایی برای جلب نظر شهروندان و بازیابی شهرتش به عنوان یه معمار کافی باشه.


«هان سان وو» یک عکاس تازه کار است. او زیاد صحبت نمی کند، اما مردی مهربان و خونگرم است. او با «لی یون سو» دوست است. آنها ۲۰ سال است که دوستان صمیمی هستند. در همین حال، لی یون سو به عنوان یک ترانه سرا برای گذران زندگی کار می کند. او شخصیت صادق و روشنی دارد. بنا به یک دلیل، هان سون وو و لی یون سو شروع به زندگی مشترک در یک خانه برای ۲ هفته می کنند. با هم ماندن، رابطه آنها عاشقانه توسعه می یابد و ...

دو دوست در گذشته قربانی قلدری شدید مدرسه شدند. یکی نمی تواند در برابر ضربه روحی خود مقاومت کند و به یک قاتل زنجیره ای تبدیل می شود و در مسیر انتقام قدم می گذارد. یکی دیگر تمام تلاش خود را می کند تا بر این آسیب غلبه کند و کارآگاه پلیس می شود. او اکنون با سرنوشت غم انگیزی روبرو می شود تا جان خود را برای دستگیری قاتل زنجیره ای به خطر بیندازد.