

روزنامه نگار تحقیقاتی جف سفتون عادت کرده که به وسواسهای بیرحمانه برادرش "نیت" بخنده ، خصوصآً آخرین یاوه گوئیش در مورد سریال موفقی که قصد داره بهس صدمه بزنه ، اگرچه وقتی که برادرش به طرز مرموزی غیبش میزنه جف کاملا پارانویای نیت رو جدی میگیره ، و تو فرآینده کشف دنیای زیرزمینی فرقه (اسم سریال) و طرفدارای متعصبش به نظر میاد تنها کسی که میخواد تو تحقیقات بهش کمک کنه ....


این سریال باز سازی شده ی سریالی است که در سال ۱۹۸۷ با همین نام از شبکه ی CBC پخش می شد و در آن پاول پیرمن و لیندا همیلتون ایفای نقش می کردن. این بار این داستان به دست دو نویسنده ی مشهور :جنیفر لِوین و شِری کاپِر و با تهیه کنندگیه دو تهیه کننده و کارگردان مشهور cw : پاوول جی.وییت ، سی.انتونی توماس و جالب اینجاست که در این سریال ران ک و بیل هاربر که از تهیه کنندگان شبکه ی ABC هستند که در نسخه این سریال که در ۱۹۸۷ پخش می شد تو این سریال هم شرکت دارند . در این سریال صحنه های هیجانی فیلم در حدّ مرگ جالب تر شده و باز هم بیننده رو روی صندلی میخ کوب می کنه . داستان محوری سریال زندانی بودن یک دختر خوشگل در یک قلعه به دست یک انسان ماورا طبیعی است.


پس از غرق شدن یک کشتی، شخصی میلیاردر بنام "الیور کویین" مفقود میشود و به مدت پنج سال همه فکر میکردند که او مرده است، اما ۵ سال بعد در یک جزیرهی دور افتاده او را پیدا می کنند. او به شهر خودش یعنی "استارلینگ سیتی" نزد مادر و خواهر و بهترین دوستش برمیگردد، که بلافاصله آنها متوجه تغییر رفتار "اُلیور" میشوند. "اُلیور" با شخصیت جدیدی که پیدا کرده قصد دارد با تمام بدی ها و خلاف ها درون شهرش مبارزه کند


داستان سریال درباره پزشک زنی به نام «زو هارت» است که در نیویورک زندگی میکند. او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در رشته پزشکی، تصمیم میگیرد جا پای پدر خود بگذارد و به یک جراح قلب و سینه تبدیل شود. اما زمانی که تمام رویاهایش از هم میپاشد، تصمیم میگیرد پیشنهاد یک غریبه را قبول کند. آن شخص دکتر «هارلی والکس» است، که قرار است با او در شهر کوچک ساحلی در آلاباما کار کند...


دختر ۱۶ ساله ای بنام «کیسی» از کالیفرنیا به واشنگتن می رود تا همراه مادربزرگش زندگی کند، و در آنجا عاشق پسری بنام «آدام» می شود. اما وقتی که در دبیرستان ثبت نام می کند، در میابد که او، آدام، و همینطور دیگر دانش آموزان نخبه ی آنجا جادوگرند. کیسی با سردسته ی آنها که دختری بنام «دیانا» است دوست می شود، اما به زودی می فهمد که میان دیانا و آدام رابطه ای وجود دارد...


دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...