«آلن جانسن» ظاهرا زندگي خوشبخت و راحتي با همسر و فرزندانش دارد. در حالي که احساس تنهايي مي کند و کسي را ندارد که با او درددل کند. از سوي ديگر «چارلي فاينمن» نه شغلي دارد و نه خانواده اي. او در فاجعه ي يازده سپتامبر ۲۰۰۱، همسر و سه دخترش را از دست داده و پس از آن از کارش استعفا داده و به تلخي خودش را از همه جدا کرده است...
«آلن جانسن» ظاهرا زندگي خوشبخت و راحتي با همسر و فرزندانش دارد. در حالي که احساس تنهايي مي کند و کسي را ندارد که با او درددل کند. از سوي ديگر «چارلي فاينمن» نه شغلي دارد و نه خانواده اي. او در فاجعه ي يازده سپتامبر ۲۰۰۱، همسر و سه دخترش را از دست داده و پس از آن از کارش استعفا داده و به تلخي خودش را از همه جدا کرده است...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
این آدام سندلر غمگین ترین کمدین دنیاست...نه فقط تو این فیلم حتی یه فیلمی مثل mr deeds یه غمی تو چشاشه که هرچیم فیلم خنده دار باشه بازم آدم غمش میگیره...تو این فیلم که دیگه اصن در حد خودکشیه قضیه
فیلم آغاز میشود.
مردی روی اسکوتر در خیابان ها چرخ می زند. کارگردان شخصیت اول خود را معرفی میکند : چارلی
.
.
.
انسان وقتی به دنیا می آید خود را در آغوش محبت پدر و مادر می بیند . دوست داشتن امر جدا ناپذیر از هر انسان هست. بعضی از ما تو زندگیمون تجربه تلخ پاره شدن این رشته محبت یا از دست دادن عزیزی را داشتیم . بعد از این اتفاق دنیای آدم زیر و رو میشه بعضی ها دست از تلاش بر میدارن بعضی ها دین خود را تغییر میدهند و ... اگر هم تجربشو نداشتیم حداقل هروقت بهش فکر کردیم فهمیدیم چقدر دیوانه کنندس. این فیلم در مراتب مختلف این چالش عاطفی آدمی را نشان می دهد. همسر و سه دختر چارلی در یک حادثه هوایی جان خود را از دست میدهند.چارلی هر کس را که در این دنیا به آن عشق می ورزید را دیگر از دست داده است. ابعاد شخصیتی او دچار تغییرات اساسی شده است. زندگی او تبدیل به مجردی و تنهایی مفرط شده است و اخلاق او هم هرگز سر جایش نیست. در سوی دیگر آلن متاهل را می بینیم که ناگهان شخصی را میبیند که سبک زندگی متفاوتی دارد ولی علت آن را کاملا نمیداند . در ابتدا ظاهر زندگی مجردی چارلی آلن را جذب می کند بارها در طول فیلم اذعان می کند از وقتی ازدواج کرده دیگر خودش نیست و از زندگی لذت نمی برد و رفته رفته با جدال با همسر خود از خانه خارج می شود. ولی رفته رفته با شنیدن حرف های چارلی و ارتباط عمیقتر با او با ضربه هایی که تنهایی به انسان می زند آشنا می شود چارلی لب به سخن باز می کند، او اعتراف میکند که دیگر کسی را ندارد و درد هایی را بیان می کند که اشک را بر چشمان هر مخاطبی جاری می کند. حال و هوای چارلی در طول فیلم بدتر و بدتر می شود و به اوج میرسد زمانی که فریاد می زند عشق بر من حکومت کن بعد رفته رفته بهتر می شود زمانی که احساس میکند باز می تواند عشق بورزد. آلن با دیدن زندگی چارلی متوجه می شود که چه چیز ارزشمندی دارد و از آن بی خبر است پس با همسر خود تماس می گیرد و اذعان می کند که قدر زندگی خود را نمی دانسته است.
.
.
.
مردی روی اسکوتر در خیابان ها چرخ میزند. کارگردان مخاطب خود را معرفی میکند : کسانی که مانند آلن به زندگی نگاه میکنند.
فیلم تمام میشود.
همه ی این فیلم دارد تلاش می کند به من و شما بگوید که ذات زندگی با عشق و علاقه گره خورده است. اگر وجود ندارد، یا انسان در حال نابودی است و آن شخص دیگر نمی تواند از زندگی خود لذت ببرد یا شخص در پی آن به این در و آن در می زند اما همواره به در بسته میخورد.
این فیلم مشکلات زناشویی و مشکلاتی که در دادگاه های ایالتی در مورد آن تصمیم گرفته میشود را به سخره می گیرد و عنوان می کند مشکل اصلی هر انسان و منشا مشکلات دیگر این است.
یا عشق نداریم یا قدر عشق نمی دانیم.
عشق بر من حکومت کن
فیلم خوبی بود
همه بازیگران، واقعا همشون خوب نقششونو بازی می کنند.
خیلی ممنون از اینکه نظرمو خوندین
واقعا فیلم قشنگیه
ارزش دیدن رو داره
یکی از بهترین فیلمهاییه که آدام سندلر بازی کرده و البته مثل فیلم Punch-Drunk Love باز هم نقش جدی و متفاوتی رو به خوبی ایفا کرده.
چقد پوستر فیلم قشنگه :)
یکی از بهترین فیلم هایی که دیدم. سندلر انتخاب شجاعانه و فوق العاده ای برای این نقش بود
اقا خدایش بی انصافیه بگیم سندلر بد بود تو فیلم !!من سر این فیلم خیلی گریه کردم به خصوص اونجایی که تو دادگاه سندلر حس گرفته بود و سر وصدا میکرد یا اونجا که زیر لب میگفت do it تا پلیسه بهش شلیک کنه. واقعا تو این فیلما باید خودتو جای طرف بزاری ببینی چه رنجی میکشه. این فیلم شاهکاره
فیلم خیلی خوبیه.ارزش دیدن داره.