در یک شب آخر هفته چهار مرد در گاراج خانه خود دستگاهی برای "بررسی خطا" می سازند اما آنها می دانند چیزی بزرگتر در آن وجود دارد.این ایده و مکانیزم و عوارض جانبی بین آنها و اختراع جدیدشان قرار گرفته است...
در یک شب آخر هفته چهار مرد در گاراج خانه خود دستگاهی برای "بررسی خطا" می سازند اما آنها می دانند چیزی بزرگتر در آن وجود دارد.این ایده و مکانیزم و عوارض جانبی بین آنها و اختراع جدیدشان قرار گرفته است...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
فیلم هایی از این دست بسیار کمیاب اند , شاید بهترین نمونه ی آنها مالهلند درایو باشد , فیلم هایی که ساختارشان به گونه ای بنا شده تا به پیچیده ترین حالت خود برسند , فیلم هایی که نیازمند تماشای چند باره و کنار هم قرار دادن قطعه های پازل در فیلم اند . چیزی که باعث میشود به شین کاروث ایمان بیاورم این است که او این فیلم را با هفت هزار دلار ساخته ولی به هیچ وجه ارزان به نظر نمیرسد , این یکی دیگر از وجهه های نبوغ این استعداد بزرگ و این کارگردان مولف است . من برای این فیلم وقت زیادی گداشتم و چندین بار آن را مورد بازبینی قرار دادم و مهم ترین چیزی که متوجه شدم این است که این کار ها لازم نیست . لازم نیست وارد عمق پازلِ دست نیافتیِ فیلم شویم . همان که نگاهی کلی به فیلم داشته باشیم کافیست . همین که بفهمیم فیلم دارد به ما نشان میدهد سفر در زمان چقدر میتواند پیچیده باشد و تغییر در تاریخ باعث به وجود آمدن پارادوکس میشود , کافیست . با این حال من داستان فیلم را که پازلی تقریبا سرهم شدست , در پایین مینویسم .
داستان فیلم بین دوشنبه و پنج شنبه اتفاق می افتد :
دوشنبه :
وقتی اِیب ماشین زمان را میسازد با آن به عقب بر میگردد بر روی سقف ساختمان , آنجا اولین باریست که ما اورا بر سقف میبینیم . او آرون را میبرد و طرز کار ماشین را به او نشان میدهد و بعدش اورا میبرد به روبروی جایی که ماشین زمان قرار دارد و به او , ایِبِ قبلی را نشان میدهد و حقیقت را معلوم میکند .
سه شنبه:
آن دو با هم ماشین سومی میسازند و آن ها همراه ماشین ۱ و ۳ به گذشته سفر میکنند ( ماشین دوم توسط آرون برداشته شده و به چند اتاق آنورتر منتقل شده ) آن ها به صبح سه شنبه برمیگردند و روز را صرف تجارت میکنند و عصر میروند و خودِ قبلیشان را وقتی داشته اند سوار ماشین میشدند را تماشا میکنند . در همان شب آرون ایده ی مشت زدن رئیسش را مطرح میکند .
چهار شنبه :
آن ها دوباره سوار ماشین میشوند و وقتی بیرون می آیند گوش آرون شروع به خونریزی میکند و در این روز است که رابرت خبر می آورد : دوست پسر سابق ریچل با شاتگان وارد تولد رابرت شده .
پنج شنبه :
ماشین ها تا الان حدود ۷۲ ساعت کار کرده اند . در همین روز است که با زنگ خوردن موبایل آرون , تقارن به هم میخورد و آن ها توانستند تاریخ را تغییر بدهند . در نیمه شب پنج شنبه است که آنها با صدای آژیری که توسط چند بچه به صدا درمی آید از خواب بیدار میشوند. آن های تصمیم میگیرند که ایده ی آرون , یعنی اینکه برن و رئیس را کتک بزنند و به گذشته برگردند تا خودشان را از انجام این کار باز دارند . آنها راه حلشان این است که برگردند به گذشته و جلوی آن بچه ها را بگیرند تا آژیر ماشین را به صدا در نیاورند در نتیجه آن دو از خواب بیدار نمیشوند و سراغ کتک زدن رئیس هم نمیروند . آن ها در راه از جلوی خانه ی آرون عبور میکنند و ماشین پدر ریچل را میبینند که جلوی خانه ی او پارک است و توماس ( پدر ریچل ) درون آن است . اِیب به خانه ی توماس زنگ میزنند و میبینند که او در خانه اش است پس نتیجه میگیرند که توماس به گذشته سفر کرده ولی چون مدت زمان زیادی در ماشین زمان بوده , در کما فرو رفته , آن ها نمیفهمند که توماس چرا آمده و چگونه از راز آنها خبردار شده ولی میدانند که حتما موردی اورژانسی بوده که آنها رازشان را فاش کرده اند . این چیزی که الان میخواهم بنویسم در فیلم به هیچ وجه نشان داده نمیشود : میتوان برداشت کرد که آن دو وقتی رئیس را کتک میزنند یا دستگیر میشوند ویا اینکه در راه تصادف میکنند ( آمدن خون از گوش ) و به توماس راز خود را میگویند تا به گذشته بر گردد و مانع این کار شود .
اِیب وقتی میبیند که کار به اینجا کشیده شده , تصمیم میگیرد به گذشته برگردد , به روی پشت بام , و مانع معرفی ماشین زمان به آرون توسط خودش شود . برای همین برمیگردد و خود قبلی اش را بیهوش میکند و به روی سقف سختمان میرود . ولی او یک چیزی را نمیداند و آن این است که آرون ماشین زمانی را برای خود مخفی کرده . آرون هم به گذشته برگشته و این بار با آرونی که روی نیمکت میبینیم دعوا راه می اندازد و شکست میخورد و آنجا را ترک میکند . آرونِ اول از موضوع خبردار میشود و برای همین است که وقتی اِیب غش میکند آرونی که روی نیمکت نشسته , دارد به صحبت های ضبط شده ی اِیب گوش میدهد . آنها با هم صحبت میکنند و تصمیم میگیرند دوست پسر قبلیِ ریچل را در آن جشن تولد دستگیر کنند . آنها به جشن تولد میروند و دوباره با ماشین زمان برمیگیدند و بار ها آن حرکت را تکرار میکنند تا بتوانند به بهترین شکل ممکن اورا خلع سلاح و دستگیر کنند . فردای آن روز ما دو مرد را در فرودگاه میبینیم , آنها احتمالا همان اِیب و آرونی هستند که بیهوش شدند . آرون تصمیم گرفته به یک جای دور برود و اِیب هم میخواهد از اِیب و آرونِ اولیه محافظت کند تا ماشین زمان را نسازند . بعد از آن سکانس پایانی فیلم را میبینیم که در آن آرون در فرانسه دارد یک ماشین بسیار بزرگ میسازد و این است اعتیاد به سفر در زمان !
سوژه ی ضعیف و بازی های ضعیف . دیگه هرچیز و هرکس هم قوی باشه وقتی این دو ضعیف باشن همه چی تموم و خراب میشه. چه اونایی که سینما رو جدی دنبال میکنن چه اونایی که فقط محض سرگرمی فیلم نگاه میکنن بهشون توصیه میکنم گول بعضی مقالات و حرفای عزیزان رو نخورن و حجم اینترنتشونو حروم نکنن. این فیلم از ضعیفترینهاست
بهیچ عنوان فیلم خوبی نیست هیچیش از لحاظ ساختار سینمایی در نیومده و فقط در حد یه نظریه میمونه.
با اینکه تایم فیلم یک ساعت و ربعه به زور تا اخرش نگاه کردم.
یه صفحه نقد درست درمون از این فیلم اگه کسی داره بذاره ممنون میشم.
تاحالا فیلمی به این مزخرفی و ضعیفی ندیده بودم حیف دانلود و وقت که صرفش شد...
ایده بسیار زیبا ولی خود فیلم به شدت ضعیف. ۴/۱۰