باید بگم قبل تماشای فیلم انتظار خیلی کمی داشتم . فیلمی برای نزدیک به ۵۰ سال پیش و انیمیشن که مطمینا بدون جلوه های ویژه لذتی را دارا نیست و کارگردانی با تجربه کم همینطور داستان عجیبیش... ولی بلادونای غم ادم را شگفت زده میکند فیلم در اغاز با ازدواج دو شخصیت اصلی به نام های ژان و ژآنه شروع میشود زوجی عاشق که بنظر میاید همه چیز برای گسترش این عشق مهیا است انیمیشن ترکیب رنگی بسیار خاصی دارد . رنگ قرمز سیاه و سفید شدیدا فضاسازی زیبایی رو پدید اورده است که کمک زیادی به پیشبرد داستان می کند و صحنه های خشن و تا حدودی منزجر کننده ترکیب ان با گاهی اروتیک و سیاهی سکانس های جنسی ان باعث میشود بیننده بدون در نظر گرفتن داستان محو تماشای این اثر بشود تا حداقل ببیند این صحنه ها تا چقدر می تواند پیش برود و تعلیق خاص انیمیشن به وجود می اید که از تجربه های نادر سینمایی بود اما خوشی این زوج درست قبل اغازش به پایان میرسد بعد از ورود به قصر و حکم وحشیانه پادشاه که مسیر ژآنه را در زندگی تغییر میدهد شاید مسیر جدید سیاه بنظر بیاید ولی سیاهی زیبایی خودش را دارد ژآنه خودش را تقدیم به شیطان میکند فیلم این تقدیم کردن خود به شیطان را با یکی از مسایل و هنجار های اجتماعی به تصویر میکشد تا هرقدر که میتواند این عمل را سیاه جلوه بدهد و بیننده را منزجر بکند س.ک.س و این ایده به شدت درست از اب در می اید در نیمه اول تمامی صحنه های جنسی به صورت تجاوز و ترکیبش با خشونت و خصوصا رنگ قرمز و سیاه است همینطور موسیقی راک این اثر به همراه صدای کاراکتر ها در میان این سکانس ها کاملا از عهده بد و ناپسند نشان دادن ان به بیننده بر می اید در نیمه دوم اما شاهد تغییر این صحنه ها به زیبایی و به سمت هنر اروتیک رفتن هستیم و اوج تضادی که کارگردان به وحود می اورد درست زمانی است که ژانه بالاخره قبول میکند بد بشود و همراه شیطان به شکلی میخواهد خودش را ازار بدهد و انتظار دارد زجر ببیند و در جهنم بسوزد اما فیلم نشان میدهد اصلا اینطور نیست در اول باید توجه کرد زشتی و زیبایی چیست ؟ ایا معیار درستی برای تعیین ان وجود دارد جواب این سوال خیر است . اجتماع و مردم هستند که می گویند چه چیز بد چه چیز زشت چه چیز ناپسند و... هست ولی همین مردم درست همانطور که در فیلم نشان داده میشود وقتی همین زشتی برای خودشان لذت بخش باشد دیگر به زیبایی بدل میشود تمام این ها هنجار هایی هست که بعد از سالیان دراز در ذهن مردم رخنه کرده و بخاطر منافع اشخاصی چند عمل کاملا انسانی و طبیعی در نگاه مردم سیاه شده است ژآنه متوجه میشود تازه زیبا شده است زیباتر از خدا بله شیطان تنها کلمه ای است که با ذهن ما معنا میگیرد و برای هر کس متفاوت است شیطان بود که ژآنه را نجات داد و ژآنه بود که مردم شهر را کم کم به سوی خوبی و روشنایی برد همان روشنایی که در تاریک ترین افکار ذهنشان حضور داشت در اخر اما کارگردان کاری میکند که بیننده فکر کند عشق بین ژانه و ژآن انها را به تباهی کشاند و دوباره انها را نابود کرد و ژآنه که در اوج زیبایی بود نابود شد اما باید بگم درست بعد به اغوش کشیدن شیطان بود که ژآنه به درستی توانست عشق را احساس کند و ذهنش را از ان هنجار های خودش خالی کند تا جایی که دیگر برایش تمام مال ثروت ارزشی ندارد همه چیز را میخواهد پس از اعدام ژآنه و خاکستر شدن بدنش در میان شعله ها و بدن غرق در خون ژان بود که زنان همگی تبدیل به ژانه شدند همیشه در تاریخ با مرگ زیبایی ها و تبدیل انها به ارمان بوده که مردم تصمیم به تغییر میگیرند در اینجا کارگردان اشاره واضحی هم به انقلاب کبیر فرانسه و در پی ان جدایی دین از سیاسیت و از بین رفتن حکومت فیودالی فرانسه میکند و روز باستیل که مردم به زندان باستیل هجوم بده و جرقه انقلاب فرانسه زده شد در پی ان راهپیمایی زنان ورسای که از حکومت خسته شده بودند و همگی به یک ژانه تبدیل شده بودند .... ۹/۱۰
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
ای کاش برازرز پرزنت اینو میساخت XD
شاهکار بود... شاهکار..
باید بگم قبل تماشای فیلم انتظار خیلی کمی داشتم .
فیلمی برای نزدیک به ۵۰ سال پیش و انیمیشن که مطمینا بدون جلوه های ویژه لذتی را دارا نیست و کارگردانی با تجربه کم همینطور داستان عجیبیش...
ولی بلادونای غم ادم را شگفت زده میکند
فیلم در اغاز با ازدواج دو شخصیت اصلی به نام های ژان و ژآنه شروع میشود زوجی عاشق که بنظر میاید همه چیز برای گسترش این عشق مهیا است
انیمیشن ترکیب رنگی بسیار خاصی دارد . رنگ قرمز سیاه و سفید شدیدا فضاسازی زیبایی رو پدید اورده است که کمک زیادی به پیشبرد داستان می کند و صحنه های خشن و تا حدودی منزجر کننده ترکیب ان با گاهی اروتیک و سیاهی سکانس های جنسی ان باعث میشود بیننده بدون در نظر گرفتن داستان محو تماشای این اثر بشود تا حداقل ببیند این صحنه ها تا چقدر می تواند پیش برود و تعلیق خاص انیمیشن به وجود می اید که از تجربه های نادر سینمایی بود
اما خوشی این زوج درست قبل اغازش به پایان میرسد بعد از ورود به قصر و حکم وحشیانه پادشاه که مسیر ژآنه را در زندگی تغییر میدهد شاید مسیر جدید سیاه بنظر بیاید ولی سیاهی زیبایی خودش را دارد
ژآنه خودش را تقدیم به شیطان میکند
فیلم این تقدیم کردن خود به شیطان را با یکی از مسایل و هنجار های اجتماعی به تصویر میکشد تا هرقدر که میتواند این عمل را سیاه جلوه بدهد و بیننده را منزجر بکند
س.ک.س
و این ایده به شدت درست از اب در می اید
در نیمه اول تمامی صحنه های جنسی به صورت تجاوز و ترکیبش با خشونت و خصوصا رنگ قرمز و سیاه است همینطور موسیقی راک این اثر به همراه صدای کاراکتر ها در میان این سکانس ها کاملا از عهده بد و ناپسند نشان دادن ان به بیننده بر می اید
در نیمه دوم اما شاهد تغییر این صحنه ها به زیبایی و به سمت هنر اروتیک رفتن هستیم
و اوج تضادی که کارگردان به وحود می اورد درست زمانی است که ژانه بالاخره قبول میکند بد بشود و همراه شیطان به شکلی میخواهد خودش را ازار بدهد و انتظار دارد زجر ببیند و در جهنم بسوزد
اما فیلم نشان میدهد اصلا اینطور نیست
در اول باید توجه کرد زشتی و زیبایی چیست ؟ ایا معیار درستی برای تعیین ان وجود دارد
جواب این سوال خیر است . اجتماع و مردم هستند که می گویند چه چیز بد چه چیز زشت چه چیز ناپسند و... هست
ولی همین مردم درست همانطور که در فیلم نشان داده میشود وقتی همین زشتی برای خودشان لذت بخش باشد دیگر به زیبایی بدل میشود
تمام این ها هنجار هایی هست که بعد از سالیان دراز در ذهن مردم رخنه کرده و بخاطر منافع اشخاصی چند عمل کاملا انسانی و طبیعی در نگاه مردم سیاه شده است
ژآنه متوجه میشود تازه زیبا شده است
زیباتر از خدا
بله شیطان تنها کلمه ای است که با ذهن ما معنا میگیرد و برای هر کس متفاوت است
شیطان بود که ژآنه را نجات داد
و ژآنه بود که مردم شهر را کم کم به سوی خوبی و روشنایی برد همان روشنایی که در تاریک ترین افکار ذهنشان حضور داشت
در اخر اما کارگردان کاری میکند که بیننده فکر کند عشق بین ژانه و ژآن انها را به تباهی کشاند و دوباره انها را نابود کرد و ژآنه که در اوج زیبایی بود نابود شد
اما باید بگم درست بعد به اغوش کشیدن شیطان بود که ژآنه به درستی توانست عشق را احساس کند و ذهنش را از ان هنجار های خودش خالی کند تا جایی که دیگر برایش تمام مال ثروت ارزشی ندارد همه چیز را میخواهد
پس از اعدام ژآنه و خاکستر شدن بدنش در میان شعله ها و بدن غرق در خون ژان بود که زنان همگی تبدیل به ژانه شدند
همیشه در تاریخ با مرگ زیبایی ها و تبدیل انها به ارمان بوده که مردم تصمیم به تغییر میگیرند
در اینجا کارگردان اشاره واضحی هم به انقلاب کبیر فرانسه و در پی ان جدایی دین از سیاسیت و از بین رفتن حکومت فیودالی فرانسه میکند
و روز باستیل که مردم به زندان باستیل هجوم بده و جرقه انقلاب فرانسه زده شد
در پی ان راهپیمایی زنان ورسای که از حکومت خسته شده بودند و همگی به یک ژانه تبدیل شده بودند ....
۹/۱۰
بینظیر بینظیر
شاهکار شاهکارها
داستان و موسیقیش شاهکاره