برگمان کبیر در باب تاثیر پذیری برای ساخت پرسونا نظر جالبی دارند که بیانش خالی از لطف نیست؛ «می‌پرسید در پرسونا از کسی چیزی به عاریه گرفته‌ام؟ البته؛ چرا نباید این کار را می‌کردم؟ بونوئل نخستین الهام‌بخش من در سینما بود و برایم مهم‌ترین باقی ماند...» وقتی انسان شاهکار اعظمی چون پرسونا را میبیند و سپس حرف استاد اعظم برگمان را مستمع میشود، لرزه بر اندامش می افتد از عظمت این مرد. بونوئل کیست که برگمان اینچنین محو اوست؟
38
karimi.sajad
۹ سال پیش
((در اولین جلسه نمایش فیلم ملک الموت تهیه کننده بعد از تماشای فیلم سرش را به من نزدیک کرد و گفت: دون لوئیس معرکه بود! اما من هیچ چیز از فیلم نفهمیدم!))
لوئیس بونوئل
31
dargaboy
۹ سال پیش
اون آقا کجاس که بیاد از زبان فراستی فیلمای بونوئلو نقد کنه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!! قصد بی احترامی بهشو ندارما ولی هروقت به این نکته فکر میکنم که این مغز چیه که میتونه حرفای فراستی رو قبول کنه ولی به خودش اعتماد نداشته باشه خندم میگیره جالبتر اینکه یکی هم بود که همش زیر نظراش کامنت میذاشت و استاد خطابش میکرد با هردوتاتونم کجایین؟دلم براتون تنگ شده
20
erfanazizi40
۱۰ سال پیش
تو فیلم midnight in paris خیلی شوخی جالبی با این فیلم کرده.
14
milad.1987
۱۱ سال پیش
بک سوررئالیسم سینمایی فوق العاده.
آیا آنها واقعا محبوس بودن ؟ و اگر محبوس درکلیسا چه روی داد ؟
اگر علاقه مند به بونوئل هستید ، حتما کتاب با آخرین نفسهایم را بخونید. اعترافات تکان دهنده ای نوشته شده.
11
1
۹ سال پیش
ملک الموت روایت مضمحل وار انسان های طبقه ی بورژوا است. آدمهایی که در تصویر آرمانی جهان اطراف خویش، به ظاهر زندگی ای سرخوشانه و بدون مشکل دارند و دنیای پر زرق و برق خویش را با دقایقی آکنده به طعم زندگی سپری می کنند. اما این تصویر به ظاهر زیبا، چیزی جز لجن زاری از تعفن خودپوچی نیست و انفعال و استحاله ی فردیت را در تک تک لحظه ها همراه خود یدک می کشد. بونوئل در خانه ای که نماد جامعه ی بسته و ایزوله ی این طبقه است، مترسکهایی به نام انسان را کنار هم جای می دهد و با به چالش کشیدن وجدان و ذات از هم گسیخته ی این افراد در یک موقعیت واقعی، اضمحلال را تئوریزه می نماید. تئوری فیلمساز بر این پایه است که زندگی افراد طبقه ی بورژوا، تمامآ توهم و خودفریبی است و یک یک آدمها سر به روی درون تهی شدن فردیت و روح جمعی پیش رفته و در یک وضعیت اکسپریمنتال، تصویر و چهره ی حقیقی شان همچون باتلاقی خود مضممحل، تبدیل به یک اکت اکتسابی با ریشه ی لغیره ی انضمامی گشته و فرآیند ماکت سازی بشر خودآرا تکمیل می گردد. …
11
ashkankarimi1998
۱۰ سال پیش
نمی تونم الکی خودمو گول بزنم. من واقعا هیچی متوجه نشدم.این دیگه چی بود
9
mhnik.tik
۹ سال پیش
عجب مصیبتی بود خدارو شکر فیلمه تموم شد فکر کردم گیر کردم توش ولی خداییش کجای فیلم کمدی بود
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
برگمان کبیر در باب تاثیر پذیری برای ساخت پرسونا نظر جالبی دارند که بیانش خالی از لطف نیست؛
«می‌پرسید در پرسونا از کسی چیزی به عاریه گرفته‌ام؟ البته؛ چرا نباید این کار را می‌کردم؟ بونوئل نخستین الهام‌بخش من در سینما بود و برایم مهم‌ترین باقی ماند...»
وقتی انسان شاهکار اعظمی چون پرسونا را میبیند و سپس حرف استاد اعظم برگمان را مستمع میشود، لرزه بر اندامش می افتد از عظمت این مرد.
بونوئل کیست که برگمان اینچنین محو اوست؟
((در اولین جلسه نمایش فیلم ملک الموت تهیه کننده بعد از تماشای فیلم سرش را به من نزدیک کرد و گفت:
دون لوئیس معرکه بود! اما من هیچ چیز از فیلم نفهمیدم!))
لوئیس بونوئل
اون آقا کجاس که بیاد از زبان فراستی فیلمای بونوئلو نقد کنه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قصد بی احترامی بهشو ندارما ولی هروقت به این نکته فکر میکنم که این مغز چیه که میتونه حرفای فراستی رو قبول کنه ولی به خودش اعتماد نداشته باشه خندم میگیره
جالبتر اینکه یکی هم بود که همش زیر نظراش کامنت میذاشت و استاد خطابش میکرد
با هردوتاتونم کجایین؟دلم براتون تنگ شده
تو فیلم midnight in paris خیلی شوخی جالبی با این فیلم کرده.
بک سوررئالیسم سینمایی فوق العاده.
آیا آنها واقعا محبوس بودن ؟ و اگر محبوس درکلیسا چه روی داد ؟
اگر علاقه مند به بونوئل هستید ، حتما کتاب با آخرین نفسهایم را بخونید. اعترافات تکان دهنده ای نوشته شده.
ملک الموت روایت مضمحل وار انسان های طبقه ی بورژوا است. آدمهایی که در تصویر آرمانی جهان اطراف خویش، به ظاهر زندگی ای سرخوشانه و بدون مشکل دارند و دنیای پر زرق و برق خویش را با دقایقی آکنده به طعم زندگی سپری می کنند. اما این تصویر به ظاهر زیبا، چیزی جز لجن زاری از تعفن خودپوچی نیست و انفعال و استحاله ی فردیت را در تک تک لحظه ها همراه خود یدک می کشد. بونوئل در خانه ای که نماد جامعه ی بسته و ایزوله ی این طبقه است، مترسکهایی به نام انسان را کنار هم جای می دهد و با به چالش کشیدن وجدان و ذات از هم گسیخته ی این افراد در یک موقعیت واقعی، اضمحلال را تئوریزه می نماید. تئوری فیلمساز بر این پایه است که زندگی افراد طبقه ی بورژوا، تمامآ توهم و خودفریبی است و یک یک آدمها سر به روی درون تهی شدن فردیت و روح جمعی پیش رفته و در یک وضعیت اکسپریمنتال، تصویر و چهره ی حقیقی شان همچون باتلاقی خود مضممحل، تبدیل به یک اکت اکتسابی با ریشه ی لغیره ی انضمامی گشته و فرآیند ماکت سازی بشر خودآرا تکمیل می گردد. …
نمی تونم الکی خودمو گول بزنم. من واقعا هیچی متوجه نشدم.این دیگه چی بود
عجب مصیبتی بود
خدارو شکر فیلمه تموم شد فکر کردم گیر کردم توش
ولی خداییش کجای فیلم کمدی بود