پس از مراسم ازدواج ویل کین کلانتر شهر هادلی ویل، هنگامی که به قصد ایجاد زندگی جدیدی همراه زن زیبایش خیال ترک شهر را در سر دارد، خبردار میشود که فرانک میلر تبهکاری که چند سال پیش به زندان فرستاده با قطار نیمروز و به قصد انتقام از او به آن شهر خواهد آمد. دوستانش می کوشند تا وی را ترغیب به ترک شهر نمایند، اما او فرار را چاره کار نمیداند و تصمیم میگیرد تا با آن فرد و هم دستانش مواجه شود...
پس از مراسم ازدواج ویل کین کلانتر شهر هادلی ویل، هنگامی که به قصد ایجاد زندگی جدیدی همراه زن زیبایش خیال ترک شهر را در سر دارد، خبردار میشود که فرانک میلر تبهکاری که چند سال پیش به زندان فرستاده با قطار نیمروز و به قصد انتقام از او به آن شهر خواهد آمد. دوستانش می کوشند تا وی را ترغیب به ترک شهر نمایند، اما او فرار را چاره کار نمیداند و تصمیم میگیرد تا با آن فرد و هم دستانش مواجه شود...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
نقد فیلم
فیلم ماجرای نیمروز نه تنها غبار کهنگی بر رویش نشسته است و بسیار خسته کننده است بلکه حتی به نظرم در زمان خودش هم فیلم مهمی نبوده است و بسیار کار ضعیفی است.
به نظرم اصلا فضای فیلم ساخته نمی شود چون اول از همه فرانک یعنی بد من قوی ساخته نمی شود و تمام اون حرف هایی که زده می شود نمی تواند فضا بسازد بلکه صرفا وقت گیر و تکراری است در سینما آنچه که نشان دهید باور پذیر است و حتی زمانی هم که وارد می شود اونقدرها خطرناک نیست که از آغاز فیلم درباره اش بحث می کردند.مچنین دارودسته اش هم که بسیار بی فایده و کاریکاتوریزه است.
معشوقه ی قبلی کین اصلا معلوم نیست چه نقشی در این فیلم دارد چرا که بود و نبودش تفاوتی نمی کند و چیزی روشن نمی شود.
همسر کین که دیگه خیلی بد پرداخت شده است چرا که نه ترک کردنش و نه بازگشتش از منطقی تبعیت می کند بلکه بسیار عوامانه و غیر قابل باور است.
خود کین هم بد پرداخت شده است نه فرار اولش روشنه نه التماس ها چون معمولا مارشال اهل التماس نیست و بسیار انسان قوی است. در جایی قصد فرار دارد که یکم به مارشال ما نمی خوره.
در ضمن شهر هم ساخته نمی شود چرا که بیشتر مردم طرفدار بازگشت فرانک هستند اما معلوم نیست چرا؟ خوب اگر او مزاحم شهر بوده و آنها چندین سال این مارشال را برای شهرشان انتخاب کرده اند چرا باید الان از بازگشت فرانک استقبال کنند؟
فیلم بسیار بد و وقت هدر کنی است هیچ کدام از شخصیت ها قابل همزاد پنداری نیستند چون خوب پرداخت نشده اند.
زینه مان ۶۲ سال پیش با این شاهکار تعریف جدیدی از وسترن رو ارائه کرد.
ماجرای نیمروز برای هم نسلان من، که آنرا بر روی پرده نقره ای - و آنهم شاید بارها و بارها- دیدند قطعا از خاطرات فراموش ناشدنی است ...آندره بازان منتفد معروف سینما معتقد بود که این فیلم بعنوان یک ابر وسترن، جهشی در این ژانر بوده و درون مایه اخلاقی فیلم، گونه وسترن را با ظرفیتهای جدید خود مواجه کرده است... نگاه متفاوت زینه مان را در آثار دیگر وی - که در ژانر های دیگر ساخته شدند- براحتی می توان دید... در مردان که مارلون براندو با این فیلم به عالم سینما معرفی می شود نگاه متفاوت او را به پدیده جنگ می بینیم (همانگونه که در فیلم از ایجا تا ابدیت نیز همین دید متفاوت دیده می شود)... در مردی برای فصول، زینه مان روایتگر دیدی کاملا متفاوت به کارگزاران دین (کشیش ها) است، مهمترین اصل اخلاقی پیروی از وجدان معرفی می شود نه فرامین عریض و طویل دستگاه کلیسا...در این فیلم توماس مور به ریچارد که شهادت دروغ در مورد وی میدهد، می گوید: اگر آدمی تمام دنیا را بگیرد تا به وجدان خود دروغ بگوید ارزش ندارد چه رسد به دادستانی جزیره ولز .... و این ماجرا همچنان ادامه دارد در داستان راهبه (اثری فوق العاده و در عین حال کمتر شناخته شده از این کارگردان)، جولیا، روز شغال و ....
زینه مان همانند بسیاری از چهره های معروفی که قربانی بازی های کثیف سیاسی مرسوم به جریان مک کارتیسم شدند(...کارل فورمن: فیلم نامه نویس همین فیلم، چارلی چاپلین،داشیل هامت، هاوارد فاست، الیا کازان، آلمر برنشتاین و ...... )، مجبور شد آمریکا را ترک کند و ۲۰ سال آخر عمر خود را مانند چاپلین در اروپا بگذراند، اما میراثی که وی برای سینما بجا گذاشت، ماندگار است چرا که حساب هنر با خساب سیاست جداست و نمی توان آنرا با تمام دنیا عوض کرد چه برسد با دادستان جزیره ولز!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عالی
واقعا باید جزء ۱۰ فیلم وسترن تاریخ باشه . فیلم ساختارشکن فرد زینمن خیلی خوب با افکار مخاطب بازی میکنه چرا ما باید همیشه انتظارمون از فیلمهای وسترن وجود یه اسطوره یکه تاز و تنها که دست به هفت تیرش عالی باشه و قانون رو بصورت شخصی اعمال میکنه باشه .فیلم من رو ناخودآگاه یاد ۱۲ مرد خشمگین سیدنی لومت انداخت .این فیلم طرفداران و منتقدای زیادی داره و یکی از این منتقدا هاوارد هاکز بود که فیلم ریوبراوو رو در مقابل این فیلم ساخت. به دوستان توصیه میکنم فیلم McCabe and Mrs Miller.۱۹۷۱ هم ببینند وسترنی با داستانی متفاوتیه . یکی از مخالفان این فیلم حرف جالبی زد. این یک وسترن برای کسانی است که علاقه ای به وسترن ندارند. ولی به شخصه این تفاوت رو خیلی دوست داشتم .توصیه اکید میکنم به دیدنش
یک نفر برای همه.... هیچکس برای یک نفر....
جان وین از این فیلم متنفر بود و بارها گفته بود : « این فیلم ضدامریکایی ترین فیلمی هست که تاحالا ساخته شده هیچوقت از بابت اینکه فیلمنامه نویس این فیلم رو از امریکا دیپورت کردیم ناراحت نیستم » عمده تاکید او بر روی سکانس پایانی فیلم بود جایی که گری کوپر ستاره اش را از سینه اش جدا میکند و به زمین می اندازد
از بهترین های فیلم های وسترن تاریخ
خسته کننده و در پیت