
کیت (وودلی) رابطه ای بسیار صمیمی و دوستانه با مادر خود یعنی اوا (اوا گرین) دارد. آنها همیشه با یکدیگر درباره ی مسائل مختلف صحبت می کنند و هیچ چیزی را از یکدیگر پنهان نمی کنند و این مادر و دختر بهترین دوستان هم هستند. کیت هرگز نمی توانست تصور کند که اتفاقی برای مادرش بیفتد، اما یک روز که منتظر تماس مادرش است هرگز آن تماس را دریافت نمی کند و می فهمد که بدترین کابوس او حقیقت پیدا کرده و مادرش ناپدید شده است...

جواني هجده ساله به نام «برايان» ( بردی کوربت ) به ياد مي آورد که در سال ۱۹۸۱، در هشت سالگي در باراني سيل آسا از هوش رفته و پنج ساعت بعد در زيرزمين خانه شان چشم باز کرده است. او با ديدن عکسي به ياد دوران هم بازي بودنش با پسر بچه اي به نام «نيل» مي افتد و با او تماس مي گيرد و به اين ترتيب سرانجام در مي يابد که در سال ۱۹۸۱ چه اتفاقي براي او و «نيل» ( جزف گوردن لویت ) رخ داده است...