
بازيگر جواني به نام «جاني» (کانسيدين)، همسرش، «سارا» (مورتن) و دخترانش، «کريستي» (سارا بوگلر) و «آري يل» (اما بوگلر) را مخفيانه از مرز کانادا وارد امريکا مي کند و به اميد جان دادن به زندگي حرفه اي اش، خانواده را به نيويورک مي برد. اما همگي خيلي زود در مي يابند که امريکا آن چنان هم سرزمين فرصت هاي بي حد و حصر نيست...

دني فلين، مشت زن سي و دو ساله، پس از تحمل چهارده سال حبس به خاطر فعاليت در ارتش آزادي بخش ايرلند، از زندان آزاد مي شود و پس از بازگشت به خانه به ديدن مگي، محبوبه ي سابقش مي رود. او مي خواهد دوباره کار مشت زني را آغاز کند. اما اعضاي ارتش آزادي بخش، با اين کار مخالفت مي کنند...

«کريستي براون» در دوران کودکي به دليل فلج مغزي به شدت عقب افتاده شده است اما در جواني «کريستي»نشان مي دهد که با وجود جسم عليلش، انساني خونگرم و شوخ طبع است، هوش فوق العاده اي هم دارد و مي تواند به کمک پاي چپش - تنها عضوي که در کنترلش است - آثار هنري قابل تحسين و اشعار و رمان هاي پر فروش خلق کند...