"پائدرا" غواص فقیری است که در یکی از جزایر زیبای یونان زندگی می کند. هنگام غواصی او به مجسمه طلای یک پسر که بر روی دولفین سوار شده برخورد می کند.طبق گفته مردم مجسمه قدرت برآورده کردن آرزوها را دارد...
« ژولى » ( کارون ) ، دختر بی سرپرست ساکن یتیم خانه اى در فرانسه تحت قیمومیت و حمایت مالى مردى خوش گذران ( آستر ) قرار دارد که او را نمى شناسد . اما وقتى به امریکا می رود و دلباخته مرد مىی شود ، راهى جز افشاى واقعیت نمی ماند ....
« مت كالدر » ( ميچم ) ، « كى » ( مونرو ) و « هرى وستن » ( كالهون ) را كه قايقشان در حال غرق شدن است نجات مى دهد. « هرى » در عوض اسب او را مى دزد و « مت » و « كى » را همراه با پسر كوچك « مت » ، « مارك » ( رتيگ ) ، در معرض خطر سرخپوستان رها مى كند.
« پولا » ( مونرو )، « لوكو » « گريبل » و « شاتس پيج » ( باكال )، سه مدل بلوند نيويوركى، آپارتمانى اجاره مىكنند تا سه ميليونر پابه سن گذاشته را به تور بيندازند، اما در عوض به مردانى متوسط الحال دل مىبازند...