
"توماس جروم نیوتن" موجودی بیگانه در شکل انسان است که برای بدست آوردن آب برای سیاره در حال مرگش به زمین آمده است. او یک شرکت فناوری پیشرفته راه اندازی میکند تا هزینه مورد نیاز برای ساخت سفینه اش را مهیا کرده و عاشق "مری لو" می شود. اما او بر روی طمع و بی رحمی تجارت بر روی زمین حساب باز نکرده است و...

یک جادوگر جوان به نام سامانتا با یک فانی به نام «دارن» آشنا میشود و با او ازدواج میکند. او سعی میکند که از قدرتهای جادوییش استفاده نکند و مانند سایر زنها خود کارهایش را انجام دهد. این در حالی است که خانوادهٔ جادوگرش از این وصلت راضی نبوده زیرا دارن جادوگر نیست و مدام در زندگی آن دو دخالت میکنند.

"نیک بیانکو" هنگام سرقت جواهرات دستگیر می شود و برخلاف اصرار دادستان،از لو دادن همدستانش امتناع کرده و به زندان می رود.وقتی متوجه می شود همسر افسرده اش دست به خودکشی زده دوستان قدیمی اش را لو داده و عفو مشروط می گیرد.او دوباره ازدواج کرده،کار جدیدی پیدا می کند و یک زندگی شاد را آغاز می کند...