
به دستور رئیس جمهور آمریکا، سازمان جاسوسی CIA مامور طراحی رمزی می شود که غیر قابل کشف باشد و از پروژه امنیتی سامانه مشخصات جاسوسان آمریکا در جهان محافظت کند. رمزی با عنوان مرکوری نوشته می شود و متخصصان CIA برای اطمینان از کشف نشدن این رمز با ثبت شرکت جعلی مرکز معما مسابقه کشوری برای کشف رمز به راه می اندازد . تماس سیمون لینچ کاشف رمز مرکوری و دانش آموز مبتلا به بیماری اوتیسم با مرکز معما به لو رفتن نشانی محل زندگی او و مرگ خانواده اش منجر می شود اما خود او جان سالم به در برده و…

در يکي از جاده هاي بياباني نيومکزيکو «جف تيلر» (راسل) مشغول تعمير جيپ خود است که يک راننده ي ظاهرا دل سوز کاميون سر مي رسد و همسر «جف»، «ايمي» (کويينلن) را با خود مي برد تا از رستوراني که در نزديکي آن جاست تلفن کند و کمک بخواهد. کمي بعد «جف» خودش اتومبيل را به کار مي اندازد. اما وقتي به رستوران مي رسد اثري از «ايمي» در آن جا پيدا نمي کند...

«گيل رنارد» (دنيرو) فروشنده اي است که در زندگي شخصي و حرفه اي اش شکست خورده. او کشته مرده بيس بال است و تمام وقتش را صرف دنبال کردن بازيکن مورد علاقه اش، «بابي ريبرن» (اسنايپس) مي کند. «بابي» فصل ورزشي بدي را آغاز مي کند و تمام افتخارات به بازيکن ديگري به نام «پريمو» (دل تورو) که در همان تيم بازي مي کند، نسبت داده مي شود. «گيل» نيز براي درست کردن اوضاع، «پريمو» را مي کشد.


سریال تلوزیونی The X-Files ماجراهایی از ماموران FBI را دنبال میکند که اتفاقات ماوراالطبیعه و حل نشده را رسیدگی میکنند. ماموران ویژه ی اف بی آی ، Mulder, Scully, Doggett and Reyes تلاش میکنند تا نیروهایی که در حکومت ایالات متحده ی امریکا سعی بر نقض حقوق مردم دارند و موجودات خارجی و ... که حمله میکنند و رمز و رازهایی دیگر را کشف کنند...

تبهکاري به نام «کوآلن» (ليتگو) و هم دستانش، هواپيمايي حامل ميليون ها دلار اسکناس را مي ربايند و محموله ي گرانبها را به هواپيماي ديگري منتقل مي کنند. اما هواپيماي دوم آسيب مي بيند و با چمدان هاي حامل اسکناس ها در کوهستان راکي سقوط مي کند. «گيب واکر» (استالون) و دوستش، «هال تاکر» (روکر) از گروه نجات کوهنوردان پيام کمک تبهکاران را دريافت مي کنند و به کمکشان مي شتابند اما تبهکاران آن دو را گروگان مي گيرند تا چمدان ها را به دست بياورند...

پیتر بنینگ» (ویلیامز)، وکیل متنفذ و موفق، زن و دو فرزندش را برای تعطیلات کریسمس به دیدن «مادربزرگ وندی» (اسمیت) به لندن می برد. او که بر اثر مشغله های حرفه ای، از توجه و نزدیکی کافی به بچه هایش بازمانده، یک شب از مراسم جشنی به خانه ی «وندی» باز می گردد و در می یابد که بچه ها ناپدید شده اند. در یادداشتی به امضای «کاپیتان جیمز هوک»، از او دعوت می شود تا برای باز پس گیری آنان به «سرزمین رؤیایی» برود