یک سرباز سابق امریکایی که در ویتنام جنگیده، وقتی در مترو مورد حمله موجوداتی شاخدار قرار می گیرد و پسر مردهاش را می بیند، به این نتیجه می رسد که زندگی گذشتهاش در جنگ آنطور که اعتقاد دارد، نیست.
«آکيم» (مورفي)، شاهزاده ي افريقايي به دختري که پدرش برايش در نظر گرفته، علاقه اي ندارد و همراه دوستش، «سمي» (هال) به امريکا مي رود. او در آن جا شيفته ي دختري به نام «ليزا»(هدلي)مي شود و به اتفاق سمي،با هويت بدلي، نزد پدر اليزا شروع به کار مي کند.
یک روانی، پس از اینکه از زندان آزاد می شود به محله قدیمی اش باز می گردد. او به دنبال زنی است که قبلاً قصد داشته به او تجاوز کند و مردی که از آن زن محافظت می کرده...