در طول جنگ جهانی اول، پدری در ارتش فرانسه ثبت نام می کند تا در کنار پسر ۱۷ ساله خود باشد که برخلاف میل او به خدمت گرفته شده بود. آنها با اعزام به جبهه، خود را در مقابل جنگ در مستعمره سنگال فرانسه می بینند...
ویکتوریا یک وکیل مطلقه سی و چند ساله است که تمام وقت و انرژی خود را برای بزرگ کردن دخترانش اختصاص داده است. تا اینکه در مراسم عروسی یکی از دوستانش با یک دوست قدیمی به نام وینسنت دوباره ارتباط برقرار میکند. پس از این ملاقات زندگی او قرار است به کلی تغییر کند...
مستر بین یک بلیط مسافرتی به فرانسه برنده میشود. در آنجا او بطور ناخواسته باعث جدایی یک پسر نوجوان از پدرش می شود، و حالا باید سعی کند دوباره آنها را به هم برگرداند. در این مسافرت او چیزهایی مثل دوچرخه سواری، عشق حقیقی و ... را هم یاد میگیرد.