
سال ۱۹۳۱. در مؤسسه ي امراض رواني و انا کات – قلعه اي زيبا بر فراز صخره اي در کاليفرنيا – پس از شورش بيماران بر ضد «دکتر و انا کات» ساديست (کومز)، او بيماران را در داخل قلعه به دام مي اندازد و مي گذارد تا زنده در آتش بسوزند. زمان حال. «اولين» (يانسن)، همسر «آستيون پرايس» (راش)، غول پارک هاي تفريحي، شوهرش را متقاعد مي کند که براي جشن تولد «اولين»، ساختمان مؤسسه را اجاره کند. در حالي که نيرويي مرموز به کامپيوتر «استيون» راه مي يابد و فهرست مهمانان جشن را عوض مي کند…

«فرانک بانیستر» مردی است که بعد از مرگ همسرش در یک تصادف اتومبیل، توانایی ارتباط با ارواح را بدست می آورد. او شغل سابقش یعنی معماری را رها میکند، و با استفاده از از مهارتهای جدیدش با چند روح دوست می شود. او این روحها را برای خرابکاری به خانههای مردم می فرستد و خودش بعنوان شکارچی روح به خانهها رفته و پولش را از این راه بدست می آورد. اما وقتی که می فهمد روحی شرور به ترتیب شمارههایی که روی پیشانی مردم می گذارد، شروع به کشتن آنها کرده است، فرانک دست به کار می شود تا افرادی که او به دنبالشان است را نجات دهد.

امريکا، قرن بيست و يکم. براي جلوگيري از افزايش جمعيت، قانوني اجرا مي شود که بر طبق آن هر زن فقط حق به دنيا آوردن يک فرزند را دارد. «جان برنيک» (لامبر) و همسرش «کارن» (لاکلين)، که پس از مرگ فرزند اولش اينک براي بار دوم باردار شده، قصد فرار از مرز را دارند، اما دستگير مي شوند. «کارن» مي گريزد و «برنيک» به سي و يک سال زندان در قلعه اي مدرن محکوم مي شود.