
فرانسه ى اشغال شده ، جنگ جهانى دوم. « هرى مورگان » ( بوگارت ) كه در جزيرهى مارتينيك زندگى مى كند ، قايقى تفريحى دارد كه با آن ، مشترى هاى پولدار را براى ماهى گيرى مى برد. دستيار او ، « ادى » ( برنان ) الكلى نه چندان باهوشى است كه خوش قلب ىاش باعث شده همه دوستش داشته باشند. تا اين كه پيدا شدن سر و كله ى دخترى به نام « مرى براونينگ » ( باكال ) معناى جديدى به زندگى « هرى » مى بخشد...

« هايدريش » ( تفاردوفسكى ) ، حامى و نمايندهى رايش در چكسلواكى و فرماندار انتصابى پراك به دست يكى از اعضاى نيروى مقاومت چك ، « اسووبودا » ( دانلوى ) ، ترور مىشود. حالا نازىها سخت در پى انتقامند و گشتاپو با دستگيرى صدها تن از شهروندان بىگناه ، تهديد مىكند كه اگر قاتل تسليم نشود ، آنان را يك به يك خواهد كشت.

« کول هاردین » ( کوپر ) به ناحق به اتهام اسب دزدى دستگیر مىشود. « روى بین » ( برنان ) قاضى شهر که به سختگیرى و خشونت شهرت دارد ، در دادگاهى « ضربتى » او را به مرگ محکوم مىکند. اما « کول » از علاقهى قاضى به نمایشگرى مشهور به نام « لیلى لنگترى » ( باند ) استفاده مىکند و مىگریزد.

در خانواده سطح متوسط "آدامز"، پدر و پسر از کار در داروخانه راضی هستند، اما مادر و "آلیس"، دختر خانواده از هر راهی برای بالا بردن سطح اجتماعی خود استفاده می کنند. وقتی "آلیس" در نهایت موفق می شود مرد رویاهایش را پیدا کند، مادرش پدر را وادر می کند تا مرد جوان را با یک شام خانوادگی سطح بالا تحت تاثیر قرار دهد...

شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامهى داستان « فرانكنستاين » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بايرون » ( گوردون ) ، تعريف مىكند : مخلوق ( كارلوف ) موفق به گريز از دست گروه تعقيب گنندگان خشمگين مىشود و پس از چندى دكتر « پرتوريوس » ( تسيگر ) ، دانشمند خبيث از ؛ « فرانكنستاين » مىخواهد كه با او براى خلق مخلوقى مؤنث همكارى كند و همدمى براى مخلوق قبلى بيافريند.