
جیل جانسون دختر دونده ای است که به دلیل خیانت دوست پسرش با او به هم زده است. جیل از طرف خانواده تنبیه میشود و به مدت یک ماه ماشین و موبایل خود را از دست میدهد. او میبایست برای یک شب، پرستاری دو کودک بیمار دکتری که قرار است تا پایان شب با همسرش بیرون از خانه باشد، را بر عهده گیرد. اما در آن خانه تماس های مشکوکی گرفته می شود که معلوم است فرد مزاحم، او را میبیند و حرکاتش را زیر نظر دارد...

یک دختر نوجوان لال بنام «دات» (کامیلا بل) بعد از مرگ پدرش، سرپرستی او به خانواده ای سپرده میشود که خودشان هم یک دختر نوجوان بنام «نینا» (الیشا کاتبرت) دارند. در ابتدا رابطه میان دات و نینا چندان جالب نیست، اما رفته رفته آن دو میفهمند که نقاط اشتراک زیادی با هم دارند. طولی نمیکشد که دات به یک راز پی میبرد که به نینا و پدرش مربوط است...

۴ سال پس از حوادث پارک ژوراسيک در جزيره نوبلار، «جان هاموند» در می يابد که در جزيره سورنا واقع در نزديکی جزيره نوبلار تعدادی زيادی دايناسور پرورش يافته اند. گروهی به رهبری پسر عموی هاموند که اکنون کنترل شرکت اينجن را در دست گرفته تصميم دارند تا اين دايناسورها را اسير کرده و به پارک دايناسورها در سان ديگو منتقل کنند تا از اين طريق بتواند درآمد کلانی را بدست آورند...