
مرد چهل و شش ساله ای به نام »ریوهئی ساساکی« (کاگاوا) از کار بیکار شده و جرئت نمی کند که این »شرم« را به خانواده اش منتقل کند. همسرش، »مگومی« (کویزومی)،زنی خانه دار است که بیشتر به اداره و نظم بخشیدن به خانه و میز شام فکر می کند. دو پسرشان، »تاکاشی« (کویاناگی) و »کنجی« (اینوواکی) نیز درگیر رازها و علایق خودشان هستند تا ایجاد رابطه با پدرشان...

جنگ ميان دو طايفه ي «سرخ ها» و «سفيدها» قرن هاست که ادامه دارد و کشته هاي زيادي بر جا گذاشته است. هر دو طايفه وقتي از وجود گنجي با ارزش در شهر متروکه ي يودا مطلع مي شوند به آن جا نقل مکان مي کنند. در چنين اوضاعي، غريبه اي (ايتو) وارد شهر مي شود که تيرانداز بسيار ماهري است و هر گروهي که سهم بيش تري از گنج را به او پيشنهاد کند در اختيارش خواهد گرفت...

آرن که پس از کشتن پدر خود و دزدیدن شمشیر او آواره بیابانها شده، مورد حمله گرگها قرار میگیرد، کیمیاگری به نام شاهین او را نجات میدهد و همراه خود به سفر میبرد. آنها پس از مشاهده شهر هرت که در آن بردهفروشی مرسوم است در منزل زنی پناه میگیرند. از سویی کیمیاگر خبیثی به نام تارتن که سابقه دشمنی با شاهین را دارد درصدد است راز زندگی ابدی را پیدا کرده انتقام خود را از شاهین بگیرد. به همین دلیل زن و آرن را به گروگان گرفته، شاهین را با این ترفند به دام میاندازد...