
«جيک» (واشينگتن) شش سال است که به جرم کشتن تصادفي همسرش در يک دعواي خانوادگي زنداني است. رئيس خشن زندان، «وايات» (بيتي) به او مي گويد کاري خواهد کرد که مدت حبس «جيک» کوتاه شود، به اين شرط که از پسرش «جيزس» (آلن) که بهترين بازيکن بسکت بال مدرسه و ناحيه است، بخواهد تا به دانشگاه محل تحصيل فرماندار بپيوندد...

کارگاه جان هابز (دنزل واشنگتن) پس از دستگیری یک قاتل زنجیرهای (الیاس کوتیاس) و نظارت بر اعدام او، متوجه میشود روش جنایات او هم چنان اعمال میشود. «هابز» بر حسب تصادف درگیر پروندهٔ یک پلیس که سی سال پیش خودکشی کرده میشود و از طریق دختر او و کتابهایی که مییابد، پی میبرد که فرشتهای سقوط کرده و در جسم انسانها حلول میکند...

جنگ خليج فارس. در عمليات «توفان صحرا»، «ستوان ناتانيل سرلينگ» (واشينگتن)، فرمانده ي يک واحد ارتش امريکا، به خطا دستور نابودي تانکي را مي دهد که در واقع تانکي «خودي» است و عده اي از سربازان هم وطنش، از جمله يکي از دوستان صميمي اش کشته مي شوند. فشار روحي اين ماجرا، او را به نوش خواري و فروپاشي زندگي زناشويي اش مي کشاند.

«ايزي رالينز» (واشينگتن)، سرباز سابق جنگ جهاني دوم در لس آنجلس، دنبال کار مي گردد و اجاره خانه اش نيز عقب افتاده، در نتيجه پيشنهاد پيداکردن زني به نام «دافني» (بيلز) را قبول مي کند بي آن که بداند اين جست و جو او را به قلب شبکه اي از جنايت، حق السکوت، فساد پليس و تباهي هاي زندگي خصوصي سياستمداران خواهد کشاند...

پس از درگيري نظامي روسيه درچچن، فرماندهي پايگاه هاي موشک هاي اتمي اين کشور به فرمانده اي داراي تمايلات ملي افراطي واگذار مي شود. به «ناخدا رمزي»، فرمانده ي زيردريايي اتمي امريکايي «USS آلاباما» دستور داده مي شود که عازم منطقه شود اما تا زمان دريافت دستورات جديد از مرکز فرماندهي، از هر اقدامي خوداري کند. در آن جا، يک زيردريايي ناشناس اژدري به سوي «USS آلاباما» شليک مي کند. «رمزي» نيز تصميم به مقابله مي گيرد...