
مأمور بازنشسته ی FBI، «ویل گراهام» (نورتن) فرا خوانده می شود تا قاتل بی رحمی معروف به «توث فیری» را پیدا کند. «توث فیری» به طور هم زمان تمامی اعضای خانواده ها را می کشد و چشم های قربانیانش را با تکه های شکسته ی آینه می پوشاند. اما «گراهام» برای انجام این مأموریت نیاز به کمک قاتل زنجیره ای سرشناس، دکتر «هانیبال لکتر» (هاپکینز) دارد…

فیلم فریدا درباره زندگی «فریدا کالو»، یکی از شاخص ترین نقاشان سبک سورئالیسم مکزیک است که در طول عمرش همواره شجاعانه و قدرتمندانه با چالش هایی که با آنها رو به رو بود، جنگيد. دوران رشد فريدا در مكزيكوسيتي دقيقا مصادف شد با حضور تبعيدياني مانند تروتسكي در اين شهر كه بر افكار و انديشه هاي او تاثير گذاشتند. با وجود فشارهای مالی حاکم بر خانواده و روابط پر تنش بين والدين او، فریدا وارد مدرسه پزشکی شد اما تحصیلاتش در اثر یک حادثه وحشتناك رانندگی که او را تا مرز مرگ برد، متوقف شد. این حادثه باعث خرد شدن کمر، به وجود آمدن یک جراحت عمیق و شکستگی های متعدد در نواحی ستون فقرات، لگن، ترقوه، دنده ها و پاهای وی شد. زمانی که به منظور بهبود بستری بود، عشقش او را ترک کرد. فریدا كه در این زمان در دریایی از نا امیدی و غم فرو رفته بود، در حالی که در تختش زندانی شده بود، شروع به کشیدن نقاشی کرد...

«نيک ولز» (دنيرو) سارقي است ميان سال که مي خواهد از زندگي تبهکارانه کناره بگيرد و کلوب موسيقي جازش را بگرداند. اما پيش از آن که «نيک» بتواند به رؤياهايش جامه ي عمل بپوشاند، «ماکس» (براندو)، مال خر و در واقع استاد و شريک تجاري اش او را تحت فشار قرار مي دهد تا يک سرقت نهايي را هم براي او به انجام برساند.

فیلم در مورد دو دوست صمیمی است بنام های «جیک» ( بن استیلر ) که یک خاخام یهودی است، و «برایان» ( ادوارد نورتون ) که یک کشیش مسیحی می باشد. داستان از جایی آغاز می شود که زنی بنام «آنا» که در دوران جوانی در شهر آن ها زندگی می کرده، اکنون بعد از مدت ها دوباره باز میگردد. جیک و برایان هردو عاشق آنا می شوند، اما به خاطر محدودیت هایی که بعنوان یک روحانی دارند، نمی توانند به این زن ابراز علاقه کنند...

«راوي» (نورتن)، جواني پريشان حال پي مي برد که به کمک مشت بازي با دست هاي برهنه، بيش از هر زمان ديگري احساس زنده بودن مي کند. او و «تايلر دردن» (پيت) که به دوستاني صميمي تبديل شده اند، هفته اي يک بار با هم ملاقات مي کنند تا با هم مشت بازي کنند. در حالي که افراد ديگري هم به باشگاه شان مي پيوندند، محفل شان به رغم آن که رازي است بين شرکت کننده هايش، شهرت و محبوبيت يک باشگاه زيرزميني را پيدا مي کند.

«مایک مک درمت» (مت دیمون)، دانشجوی رشته ی حقوق، پس از آن که تمام پس اندازش را به صاحب روسی یک قمارخانه به نام «تری کا. گ. ب.» (مالکوویچ) می بازد، دوباره توجهش را به تحصیل و معشوقه اش، «جو» (مول) معطوف می کند. اما وقتی «ورم» (نورتن)، دوست سابق قمار باز «مایک» از زندان آزاد می شود، «جو» نگران می شود. او حق دارد، زیرا می داند که خیلی زود، «ورم» دوباره «مایک» را به قماربازی خواهد کشاند ...

«دني وينيارد» (فورلانگ)، نوجواني سفيد پوست است که روزي با چند جوان سياه پوست درگير مي شود و موضوع را با «درک» (نورتن)، برادر بزرگ ترش که گرايشات تند نئونازي دارد، در ميان مي گذارد. «درک» بي مهابا سلاحش را بر مي دارد و به سراغ جوانان سياه پوست مي رود، آنان را مي کشد، و به سال زندان محکوم مي شود. اما در زندان، به دليل بدرفتاري زندانيان سفيد پوست با او، ديدگاهش نسبت به سياه پوستان عوض مي شود.