دومینیک، یک قاتل حرفهای، به شهری پر از جرم و جنایت پناه میبرد. او توسط یک خانوادهی بیگناه پناه داده میشود، اما خیلی زود درگیر ماجرایی خطرناک میشود و باید بین جان خودش و جان خانوادهای که او را پناه دادهاند یکی را انتخاب کند.
یک پدر که همسر خود را به تازگی از دست داده است به همراه بچه هایش به تصمیم می گیرند تا به شهر همسر مرحومش مسافرت می کند آنها مجبور می شوند که شب را در یک مسافرخانه متروک بین راهی سپری کنند, اما آنها خیلی زود متوجه می شوند که تنها...
گروهی از مردم درون خانه ای در کنار هم زندگی می کنند.بعد از سال ها زندگی در آرامش صاحبخانه از آنها می خواهد آنجا را ترک کنند. آن ها به فکر راهی برای ماندن در آن خانه می گردند.