
«فردي هفلين» (استالون) کلانتر شهرکي در نيوجرزي است که بسياري از مأموران اداره ي پليس نيويورک هم ساکن آن جا هستند. «مو تيلدن» (دنيرو)، بازرس اداره ي پليس نيويورک، در تحقيقاتش درباره ي تعدادي پليس فاسد و کلاهبردار، به اين شهرک و کلانترش، «فردي هفلين» مي رسد. «هفلين» با «تيلدن» هم کاري مي کند و رفته رفته پي مي برد که برخي از قهرمانان زندگي اش چندان هم زندگي وارسته اي ندارند…

ست گكو (جرج كلوني) و برادر كوچكترش (كوئنتين تارانتينو) پس از اينكه سرقت مسلحانه خونيني را در تگزاس انجام مي دهند، تصميمي دارند از مرز گريخته و وارد مكزيك شوند. آنها يك كشيش و دو فرزندش را گروگان مي گيرند تا آنها را از مرز عبور دهند. آنها غروب آن روز و پس از عبور از مرز به يك كلوب مي رسند كه افراد مشكوكي در آنجا هستند. آنها تصميم مي گيرند شب را در آنجا سپري كنند اما پس از مدتي پي مي برند كه صاحبان آنجا عده اي خون آشام هستند و اکنون براي نجات جانشان بايستي با آنها مقابله كنند.

«چيلي پالمر» (تراولتا) براي مافيا کار مي کند و کارش هم گرفتن باج از اين و آن و تحويل دادن آن به رئيسش است. اين روزها نيز سعي دارد طلبي را از «هري زيم» (هاکمن)، تهيه کننده ي هاليوودي بگيرد که تهيه کننده ي فيلم هاي ترسناک کم هزينه است. اما «چيلي» تا حدي از «هري» خوشش مي آيد و از محبوبه اش «کارن» (روسو) که پيش تر او را در فيلم هاي رده ي «ب» هيولايي ديده، بيش تر.

«اوﮔﻲ ورن» (ﮐﺎﻳﺘﻞ) ﻳﮏ ﻣﻐﺎزه ﺳﯿﮕﺎر ﻓﺮوﺷﻲ را اداره ﻣﻲ ﮐﻨﺪ. او در اﻳﻦ ﭼﮫﺎرده ﺳﺎل اﺧﯿﺮ، ھﺮ روز در ﻳﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺸﺨﺺ و از زاوﻳﻪ اي ﻣﺸﺎﺑﻪ، از ﺧﯿﺎﺑﺎن رو ﺑﻪ روي ﻣﻐﺎزه اش ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در ﻣﯿﺎن ﻣﺸﺘﺮﻳﺎن ھﻤﯿﺸﮕﻲ او ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه اي ﺑﻪ ﻧﺎم «ﭘﻞ ﺑﻨﺠﺎﻣﯿﻦ» (ھﺮت) ھﺴﺖ ﮐﻪ از وﻗﺘﻲ ھﻤﺴﺮش در ﺟﺮﻳﺎن ﻳﮏ ﺳﺮﻗﺖ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ رﺳﯿﺪه، در ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﺳﺖ...