

یک مامور سابق پلیس آمریکا به نام هنک دالورت که به خاطر مصرف مشروبات الکولی از اداره پلیس اخراج شده و همسرش ترکش کرده برای امرار معاش زندگی خود به همراه یکی از دوستانش برت پالاک که یک فرد بیکار می باشد دست به هر نوع کار قانون شکنی می زنن و با هر بار تصمیم برای گذاران زندگی ماجرایی تازه براشون پیش می یاد...


Michael Westen (جاسوس!) وسط یک عملیات توی نیجریه، حکم سوختگیش رو دریافت میکنه! «به عنوان جاسوس وقتی میسوزی، نه پولی داری، نه کاری، نه سابقهی کار، هرجایی ولت کنند مجبوری همونجا بمونی. روی هرکسی که هنوز باهات صحبت میکنه حساب میکنی. خلاصه تا وقتی نفهمی که چه کسی تو رو سوزنده هیچ جا نمیری.» مایکل رو وسط Miami ولش میکنند. زادگاهش، جایی که مادرش و برادرش زندگی میکنند. تمام تلاشش اینه که بفهمه کی حکم سوختگیش رو داده. این وسط برای اینکه زندگیش بگذره با کمک دو نفر از دوستانش عملا نقش Private detective رو هم بازی میکنه. روایت قصه، اول شخص هست. خود مایکل قصه رو روایت میکنه...