کریس و دیگو را دنبال میکند که به تازگی از هم جدا شدهاند و هر دو مجبور میشوند به خانه والدین خود برگردند، اما همه چیز به سرعت خراب میشود زیرا زندگیهایی که زمانی تقسیم میشدند دوباره در هم تنیده میشوند.
گروهی از زنان که زندگی پایدار و موفقشان ناگهان با ظاهر شدن بقایای فانی یکی از همکلاسی های دبیرستانشان که بیست و پنج سال قبل در طول سفر ارشد خود به مایورکا ناپدید شد، متزلزل می شود.
آمایا پس از نقل مکان از بارسلون به شهر ملال آور مادرش، متوجه می شود که ممکن است قدرت هایی را از مادربزرگش به ارث برده باشد که شایعه شده جادوگر بوده است.