داستان این فیلم در دهه ۱۸۰۰ درمورد یک قبیله متخاصم است که مسئولیت مبارزه با حقوق و جنبش استقلال‌طلبی هند را بر عهده دارد...
داستان فیلم درباره ی جنگ تاریخی بین هند و سربازان بریتانیایی در سال ۱۸۴۶ میباشد و درباره ی یک قهرمان بزرگ بنام ناریشما ردی ....
همه چیز از باران و توفان آغاز می‌شود. پدری برای پسرش داستانی اسطوره ای را نقل می‌کند؛ داستانی به غایت غریب که اما خیلی زود باورش می‌کنیم. در چند بخش زندگی شخصیت اصلی را شاهدیم: در اوایل قرن بیستم با یک کودک و مادربزرگ وحشی‌اش که در روستایی به نام تومباد (Tumbbad) در زنجیر نگهداری می‌شود روبرو هستیم، اما این مادربزرگ راز گنج و محل آن را می‌داند. این پسر به هنگام ترک آنجا با مادرش به او قول می‌دهد که هیچ گاه به تومباد بازنگردد، اما در اپیزود بعد او بازگشته و راز گنج را از مادربزرگش می‌پرسد و این آغاز ماجرای پر پیج و خمی است که این مرد را به هزارتوی وحشتناکی می‌کشاند؛ هزار توی حرص و آز.
فیلم روایتگر داستان عشق میان یک ژنرال هندی و همسر دومش می باشد.