الیای بیست ساله دانشجو و بوم شناس آینده است. یک روز، ماتوی، رئیس یک شرکت ساختمانی، به دانشگاه او می آید تا در مورد طرح توسعه در محل پارک جنگلی قدیمی صحبت کند...
داستان این فیلم از دربارهی وقایع باورنکردنی یک سگ چوپان به نام پالم است که صاحبش ناخواسته در فرودگاه رهایش می کند. او اکنون با نیکلاس نه سالهای که مادرش مرده و پدرش را بسختی بیاد می آورد، دوست می شود...
بلافاصله پس از مرگ gogol ، بین او را به خاطر مرگ قزاق ها و زنان جوان به دست اسب سوار تاریکی مقصر معرفی می کند ، زیرا او بود که دستور داد آنها را در انبار مخفی کنند...
سال ۱۸۲۹. نیکلای گوگل، منشی جوان بخش سوم، از زندگی ناامید شده است: کتاب هایش متوسط به نظر می رسد و چنگی به دل نمی زند، بنابراین او مدام تمام اجراهای چاپی را فقط برای سوزاندن همه آنها می خرد.