
زمانی که گراهام مارشال (مایکل کین)، مدیر تبلیغاتی با تجربه، ترفیع شغلی به مردی جوانتر را از دست میدهد، وضعیت ناخواسته او را به تصادف در مترو سوق میدهد که در آن یک مرد بیخانمان کشته میشود. مارشال با کشف این که هیچ عواقبی برای این حادثه وجود ندارد، شروع به توطئه می کند...

فرانسیس دختر نوجوان هفده سالهای است که در تابستان ۱۹۶۳ برای گردش و مسافرت به همراه خانواده اش به شمال نیویورک میروند. پدرش یک دکتر است و از فرانسیس انتظار دارد که به دانشگاه برود و با یک دکتر ازدواج کند. فرانسیس با یک مربی رقص به نام جانی اشنا میشود. رقاصهای که با جان میرقصد حامله میشود و از کار باز میماند. فرانسیس بدون اگاهی خانواده اش آمادگی خود را برای رقص اعلام میکند تا با اینکار به انها کمک کند. جانی میپذیرد. از آنروز جانی مربی رقص فرانسیس میشود و تمام وقت با او کار میکند. کم کم بین آنها عشقی به وجود میآید. فرانسیس میترسد آنرا با پدرش در میان بگذارد. زیرا به طور قطع پدر حاضر نمیشود دخترش با یک مربی رقص ازدواج کند...

یک دانشجو بنام «والتر» تصمیم دارد به یک سفر جاده ای برای ملاقات با دوستش در کالیفورنیا که دختری جذاب است برود. بطور همزمان یک دانشجوی دیگر هم از دانشگاه والتر که دختری بنام «آلیسون» است برای دیدن دوست پسرش به کالیفورنیا می رود. والتر و آلیسون در ابتدا از هم متنفرند، اما در طول سفر ماجراهایی پیش می آید که...