
آلیا آلبورا به همراه جسد همسر مرحومش و پسر پنج سالهاش از کانادا به سرزمین آلبورا در ماردین میآید تا وصیت او را اجرا کند. با این حال، این ورود، نه بازگشتی دارد و نه خروجی از آلبورا. با اینکه جیهان آلبورا، رئیس قبیله آلبورا، نسبت به مبارزات آلیا بیتفاوت نیست، اما به او اجازه نمیدهد فرزندش را بردارد و برود. آلیا آلبورا در مواجهه با تاریکی گذشته، اسرار پنهان و حقیقت منطقه، خود را در جدالی بزرگ با خانواده شوهرش مییابد.

زینب، مانند هزاران دختر جوان، یک پدیده شبکه های اجتماعی است و آرزوی رهایی از زندگی فقیرانه خود را دارد. اما در حالی که او برای این کار تلاش می کند، پدرش را نیز "مادر" می کند. چون یک مرد بزرگ ۴۵ ساله احساسات و هوش یک بچه ۵ ساله را دارد. کدیر یک مرد بچه کامل است که ماشین اسباب بازیش در دست است، شوخی های کودکانه اش و آشتی آنها. او افتاد ... همه را بخوانید