فردی بنام «جانی منمونیک» که حامل اطلاعات است، در حال حمل یک بسته ی اطلاعاتی بزرگ در سرش می باشد. این بسته به قدری بزرگ است که اگر نتواند سر وقت آن را تحویل بدهد، ممکن است جانش را از دست بدهد..
یک پلیس باید جلوی انفجار یک اتوبوس شهری را بگیرد. اتوبوسی که اگر سرعتش از ۵۰ مایل در ساعت پایین‌تر بیاید، بمبی که در آن جاسازی شده منفجر خواهد شد.
"نوربو" برای جستجو درباره تناسخ معلم درگذشته اش "دوریه" به سیاتل سفر می کند.جستجوی او به "جسی کنراد" ، "راجو" ، یک دختر سرراهی و دختری سطح بالا از هند منتهی می شود...
«سیسی هنکشاو» (اوما تورمن) دختری است که به واسطه انگشتان شصت بزرگی که دارد، کل کشور را با سواری های مفتی زیر پا گذاشته است. او در نیو یورک تبدیل به یک مدل تبلیغاتی می شود و ...
مسينا، سيسيل. «دون پدرو» (واشينگتن) و مردانش پيروز مندانه از جنگ باز مي گردند. دوستان نزديک «دون پدرو»، «کلوديو» (لنرد)، «بنديک» (برانا) و برادر ناتني «دون»، او را هم راهي مي کنند. «بي يتريس» (تامپسن)، خواهرزاده ي فرماندار مسينا و «بنديک» به هم قول مي دهند که هرگز ازدواج نخواهند کرد. او «دون پدرو» با توطئه چيني مي کوشد اين دو را دل باخته ي هم کند...
بازیگری مغرور و بهترین دوستش همراه با یک فعال سیاسی از مزرعه ای جهش یافته سر در میاورند که دانشمندی عجیب آن را اداره میکند...
رومانی، سال ۱۴۶۲٫ سلحشوری به نام «ولاد»، معروف به «دراکولا» (اولدمن) از نبرد با سپاهیان ترک باز می گردد و می فهمد که همسرش، «الیزابتا» (رایدر)، به تصور مرگ او خودکشی کرده است. «دراکولا» ایمانش را رها می کند و خون آشام می شود. لندن، ۱۸۹۷٫ «جاناتان هارکر» (ریوز) به ترانسیلوانی اعزام می شود تا معامله ی املاکی در انگلستان را با «کنت دراکولا» به پایان برساند…
«مايک» (فينيکس)، پسري جوان، تنها و غشي است که دنبال مادري مي گردد که سال ها نديده است. او با «اسکات» (ريوز)، پسر متمرد شهردار پورتلند آشنا مي شود و آن دو ماجراجويي هاي مشترکي را با هم تجربه مي کنند...
یک ظالم از آینده آمده و یک کپی از “بیل” و “تد” می سازد و آنها را برای نابود کردن نسخه های اصلی شان می فرستد...