داستان درباره یک گانگستر سابق به نام فاتح است که برای محافظت از یک زن جوان به اسم خوشی استخدام میشود. فاتح برای حفظ امنیت او، باید از تمام تواناییهایش استفاده کند و در عین حال تلاش میکند تا حقیقت تهدیداتی که علیه خوشی صورت گرفته را کشف کند.
در سرزمینی که بیعدالتی در آن ریشه دوانده، جوانی آتشینمزاج در برابر شبکهای نیرومند از فساد قد علم میکند و برای احقاق حقوق مردم عادی به مبارزه با وضع موجود برمیخیزد.
چهار دوست از روستایی در پنجاب رویای مشترکی دارند: رفتن به انگلستان. مشکل آنها این است که نه ویزا دارند و نه بلیط. یک سرباز قول می دهد که آنها را به سرزمین رویاهایشان ببرد.