
مربي تيم فوتبال فرانسه به قتل رسيده و الماس معروف پلنگ صورتي اش به سرقت رفته است. «دريفوس» (کلاين)، رئيس «کارآگاه کلوزو» (مارتين)، فرصت را مناسب مي بيند تا به شهرت و اعتبار برسد، به خصوص اگر بتواند پرونده را از دست «کلوزو» - که تازه ارتقاي درجه گرفته - در بياورد و خودش آن را حل و فصل کند...

بازرس «کانرز» (استاتم) به همراه یک پلیس تازه کار بنام «دکر» (فیلیپ) فرماندهی عملیاتی بر علیه گروهی از سارقان بانک را بر عهده دارند. سارقان که سردسته شان فردی به نام «لورنز» (اسپاینز) است بدون دزدیدن حتی یک پنی از بانک، آنجا را ترک می کنند. اما طولی نمی کشد که مشخص می شود آنها ویروسی را در سیستم بانک وارد کرده اند، و از این طریق یک میلیارد دلار را از حساب های مختلف ربوده اند...

«ارين برونر» يک وکيل زن مامور دفاع از کشيش «مور» مي شود که متهم است در مرگ دختري جوان به نام «اميلي رز» دست داشته است. اميلي رز بعد از انجام مراسم جن گيري توسط پدر مور مرده و اکنون دادستان قصد دارد تا پدر مور را به عنوان مسبب مرگ وي محکوم نمايد. ارين در زندان به ملاقات کشيش مي رود. پدر مور ابتدا از پذيرفتن وکيل خودداري مي کند. دليل اين کار بي اعتقاد بودن ارين به مذهب و خدا و شيطان است. اما ارين موفق مي شود اعتماد او را جلب کند. پدر مور به او مي گويد که اميلي رز توسط شش روح شيطاني تسخير شده بود و او بعد از اقدامات ناموفق پزشکي سعي کرده تا روح و جسم او را با خارج کردن آن ارواح خبيث نجات دهد...


کارآگاه سابق پلیس آدریان مانک که دچار اختلال و وسواس از قتل همسرش شده و در حال حاضر در مرخصی روانی از اداره پلیس سان فرانسیسکو قرار داره ، توسط دوستان خود و به کمک پرستارش سعی میکنه رئیس سابقشو متقاعد کنه که به او اجازه بده که به اداره پلیس برگرده تا بتونه با استفاده از حافظه قوی و توانایی های شگفت انگیزش پی به ماجرای قتل همسرش ببره و...

انتي کات، تعطيلات عيد شکرگزاري، سال ۱۹۷۳. «پل هود» (مگواير) پسرک شانزده ساله ي خانواده اي مرفه، دبيرستان را رها مي کند و براي گذراندن تعطيلات به خانه مي آيد؛ ولي با در نظر گرفتن تنش حاکم بر خانه و ميل و علاقه ي شديدش در به دست آوردن دل «کيسي» (هولمز) – دختري اهل منهتن – همان بهتر که در دبيرستان باقي مي ماند.